آیا بازیگری طبق دستورات قرآن حرام است؟

متن سوال: 
آيا بازيگري طبق دستورات قرآن حرام است؟

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليکم
حکم بازيگري زن در فيلم و تئاتر
منابع مقاله:
مجله فقه اهل بيت فارسي، شماره 2، محمدمهدي آصفي؛
دراين مقاله، ازحکم فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني که مردان وزنان به صورت مختلط در آن بازي مي کنند، در ضمن سه محور بحث مي کنيم:
محور اول:
ايفاي نقش و بازيگري.
محور دوم:
نمايش اين گونه فيلم ها.
محور سوم:
تماشاي آنها.
درمحور اول، از حکم شرعي بازيگري هايي بحث مي شود که درسينما و تلويزيون بسيارمتداول است.بحث ازجهت ارتباط نزديک ميان زنان و مردان نامحرم است که لازمه اين نوع نقش هاي مختلط مي باشد.
دراين نوع بازي ها، زنان و مردان نقش هاي مختلفي را در ارتباط با همديگر ايفا مي کنند روابط عاشقانه و خانوادگي، چون همسر. دراين قسمت، حکم ايفاي نقش اين نوع روابط ميان زن ومرد را بدون درنظر گرفتن مساله نمايش و تماشا مورد بررسي قرار مي دهيم.
درمحور دوم ازحکم نمايش اين نوع فيلم ها در سينما و تلويزيون براي عموم مردم، بحث مي کنيم.
درمحورسوم حکم تماشاي اين نوع فيلم ها را از طرف بينندگان بررسي مي کنيم.
بحث از حکم، درسه محور مذکور، جز با بحث تحقيقي در سه مساله زير ممکن نيست:
پوشش، نگاه، تحريک جنسي.
درمباحث آتي در باره حکم اين مسائل به اختصار سخن مي گوييم تا پاسخ گوي حکم سه محور مذکور باشيم.
پوشش(ستر)
اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست که برزن واجب است همه اعضاي بدن به جز صورت و دو دست و دو پا تا مچ را بپوشاند. سوره نور براين مطلب دلالت دارد:
وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ويبدين زينتهن الا ما ظهر منهاوليضربن بخمرهن علي جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن... ()
به زنان با ايمان بگوچشم هاي خود را از نگاه (هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند و زينت خود راجز آن مقدار که نمايان است، آشکار ننمايند و اطراف روسري هاي خود را برسينه خود افکنندتا گردن و سينه با آن پوشانده شود وزينت خود را آشکار نسازند، مگر براي شوهرانشان....
تفسير هاي متعددي براي واژه زينت درآيه کريمه بيان شده که همه آنها بروجوب پوشش زن دلالت دارد:
الف)
مرحوم طبرسي و برخي ديگر قائلند: زينت به معناي محل زينت از بدن زن است().
ب)
مقصود از زينت زيور آلات است.
سيد محمد باقر لکنهوي مي گويد:
مقصود، زينت هاي آويخته به بدن است که نگاه به آنها حرام است نه زيور آلات که جداي ازبدن باشد زيرا نگاه به زينتي که بربدن زن است ،به طور معمول در اکثر موارد، ملازم با نگاه به بدن زن مي باشد.
روشن است که حرمت نگاه کردن به زينت هاي آويخته به بدن زن، نوعي مبالغه و تاکيددرحرمت نگاه به محل زينت از بدن زن مي باشد. جمع الجوامع درست گفته است که زماني زنان از اظهار زيور آلات نهي شدند سپس از اظهار صداي آنها مورد نهي قرار گرفتند. از اين جادانسته مي شود که نهي از نشان دادن مواضع زيور آلات شديد تر است ().
مرحوم جزايري در تفسير قلائد الدرر، در آيات احکام مي نويسد:
احتمال دارد مراد از زينت، خود زيور آلات باشد، به اين معنا که هرگاه آنها بربدن آويخته است،نگاه به آنها حرام است و در چگونگي تعبير در آيه که نگاه به زينت هاي آويخته به بدن را حرام کرده، نه اعضاي بدن که موضع زينت است، نوعي مبالغه درلزوم پوشاندن بدن و حرمت نگاه به آن، به چشم مي خورد زيرا در حليت نگاه به زيور آلات جدا از بدن زن، بحثي نيست پس حرمت نگاه به آنها به اعتبار همراه بودنشان با بدن، به طريق اولي مستلزم حرمت نظر به مواضع زينت است ().
ج)
مقصود از زينت معنايي است که شامل اعضاي زن و زيور آلاتي که بربدن اوست، مي شود.درروايتي از زراره از امام صادق(ع) نقل شده:
الزينه الظاهره: الکحل و الخاتم ()،
زينت نمايان، سرمه وانگشتر است
و در صحيحه فضيل روايت شده:
سالت ابا عبداللّه (ع) عن الذرا عين من المراه، هما من الزينه التي قال اللّه: ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن؟ قال: نعم... ()،
از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است که خداوند فرمود: زينت خود را آشکار نسازيد مگر براي شوهرانتان؟ فرمود:بله.
سيد محمد باقر لکنهوي گويد:
استعمال واژه زينت در زينت هاي طبيعي شايع و فراوان است همان طور که در شعر آمدهوکف خضيب زينت ببنان کف دست خضاب شده اي که به انگشتان مزين شده است، بلکه درقرآن نيز درهمين معنا استعمال شده: المال و البنون زينه الحياه الدنيا مال و فرزندان زينت زندگي دنيا هستند ().
استثناي صورت و دودست تامچ:
اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست که همه بدن زن عورت بوده و براو واجب است خود را ازمردان نامحرم بپوشاند، ولي درمواردي که ازاين حکم استثنا شده، اختلاف نظر وجود دارد.اين استثنا در اين آيه وارد شده:
ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها ()،
زينت خود را جز آن مقدار که نمايان است آشکارننمايند.

مفسران و فقها درمقصود از (زينتهن) در آيه اختلاف دارند، به گونه اي که تنها به ابن عباس شش ديدگاه نسبت داده اند:

1. سعيد بن جبير از ابن عباس روايت کرده است: مراد سرمه و انگشتر است.

2. ضحاک از او روايت کرده است: زينت نمايان، سرمه و دو گونه صورت است.

3. ابن جريح نقل کرده: آنها انگشتر و دستبند هستند.

4. مجاهد و عطا، سرمه و خضاب برکف دست را از ابن عباس روايت کرده اند.

5. حسن بصري تنها صورت را نقل کرده است.

6. سعيد بن جبير و عطا و ضحاک و اوزاعي ازابن عباس حکايت کرده اند که زينت نمايان،صورت و دودست تامچ و انگشتر است ().

نظر نويسنده:

در معاني گذشته، برخي زينت را به زيور آلات و برخي ديگر به محل زينت از بدن زن، معناکرده اند. به نظر ما نظريه گروه دوم ترجيح دارد و زينتي که در الا ما ظهر منها استثنا شده،صورت و دو دست تا مچ مي باشد.براي اثبات اين سخن به دلايل ذيل استدلال مي کنيم:
الف)

ظاهر استثنايي که در سوره نور () وارد شده.

ب)

رواياتي که از عامه و خاصه در تفسير اين استثنا نقل شده است.

ج)

استدلال به ادله نفي حرج در شريعت.
بيان استدلال:
دليل اول:

دلالت آيه بر استثناي صورت و دست:

بارزترين مصداق استثناء در آيه، صورت و دو دست است خواه قائل شويم مقصود از زينت مواضع زينت است که نظر برتر مي باشد يا بگوييم مقصود از زينت همان معناي ظاهري آن،يعني زيور آلاتي است که زن خود را با آن مي آرايد.

به نظر مي رسد تفسير زينت به مواضع آن، با استثناي شوهران که در آيه (ولايبدين زينتهن الالبعولتهن) بيان شده، مناسب تر است.

بنابراين، بديهي است بيشترين مقداري که هنگام برخورد با مردان بيگانه نمايان مي شود،صورت و دودست مي باشد و زن نيازي به آشکار ساختن زينت هاي خود بيش از اين مقدار راندارد.

اگر زينت را به زينت آشکار تفسير کنيم يعني زيور آلاتي که زن خود را با آن تزيين مي کند باز به نتيجه اي نزديک به نتيجه اول خواهيم رسيد زيرا جواز نشان دادن زيور آلات به طور طبيعي مستلزم جواز کشف مواضع زينت از بدن است.

پس حکم به جواز نشان دادن سرمه و انگشتر و دستبند بدون تجويز آشکار ساختن صورت وانگشتان و مچ دست، معقول نيست.

دراين صورت اگر تنها خود آيه را در نظر بگيريم، ظاهر استثنايي که در آيه الا ما ظهر منها واردشده، جواز نمايان ساختن صورت و دو دست مي باشد.

ديدگاه آيه اللّه خويي:

استاد ما آيه اللّه خويي همان طور که در تقريرات برخي از شاگردان ايشان ذکر شده در دلالت آيه مبارکه در سوره نور به استثناي دست و صورت، مناقشه کرده است. خلاصه اشکال ايشان چنين است:

واژه ابداء به معناي آشکار ساختن که درآيه ذکر شده، در لغت به دو معنا به کاررفته است:

1. هرگاه بدون«لام» به متعلق خود تعلق پيدا کند، به معناي آشکار ساختن در مقابل پوشاندن مي باشد. چنان که گفته مي شود: «ليس للرجل ابداء عورته مرد حق آشکار ساختن عورت خودرا ندارد».

2. هرگاه به متعلق خود به واسطه لام تعلق پيدا کند، به معناي اعلام و ارائه کردن، درمقابل مخفي نگه داشتن است مثلا: «ابديت لزيد رايي اومالي مال يا نظرم را به زيد اعلام و ارائه داشتم».

واژه «ابداء» درآيه 31 سوره نور دوبار ذکر شده:

در آيه«ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» وهمچنين در «ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن». در مرتبه اول، واژه «ابداء» بدون لام متعدي شده و به متعلق خود تعلق گرفته و در مرتبه دوم با لام متعدي شده است که معناي آنها باهم متفاوت است.

سپس ايشان چنان که ازتقار يرتلامذه ايشان بر مي آيد () مي گويند:

با اين توضيح معناي آيه کريمه چنين مي شود:

اولا :از آيه «ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» برمي آيد که: پوشاندن موضع زينت بدن واجب وظاهر ساختن غير از دست و صورت حرام است و استثناي اين دو به اين علت است که از زينت هاي نمايان مي باشد.

پس حکم بدن زن، همانند عورت مرد است که بايد آن را به صورتي بپوشاند که هيچ کس غير ازخودش از آن مطلع نشود مگر دست و صورت که پوشاندن آنها واجب نيست. اما روشن است که جواز نپوشاندن دست وصورت ملازمه اي با حليت جواز نگاه مرد به آنها ندارد.

ثانيا: از آيه « ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن» بر مي آيد که: نمايان کردن بدن زن و مطلع ساختن ديگران برآن،در همه موارد چه درصورت يا دست يا غير اين دو مگر براي شوهر و محارم که در آيه ذکر شده، حرام مي باشد.

از آنچه گفته شد به دست مي آيد: آيه کريمه با ملاحظه رواياتي که در تفسير زينت وارد شده آدو حکم را مي رساند:

1. حکم آشکار ساختن زينت ، فقط، نه نشان دادن به غير.

2. حکم نشان دادن زينت به غير.

در مورد اول، آيه شريفه حکم به وجوب پوشاندن زينت غير نمايان، وجواز آشکار ساختن زينت نمايان که دست و صورت باشد مي کند.

و درمورد دوم، آيه شريفه حکم به حرمت نشان دادن زينت به غير مي کند مطلقا، چه نمايان وچه غير نمايان، مگر درمواردي که در آيه استثنا شده است ().
نگاهي دوباره به آيه 31 سوره نور

کلام استاد محقق ما آيه اللّه خويي در تقسيم «ابداء» و نتيجه گيري از آن، قابل مناقشه است:

براي مناقشه درنظر ايشان ابتدا نگاهي به تفسير آيه 31 سوره نور مي اندازيم. خداوندمي فرمايد:

وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منهاو ليضربن بخمرهن علي جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او اباء بعولتهن اوابناء بعولتهن

()،

به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را [ازنگاه هوس آلود] فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند و زينت خود را جز آن مقدار که نمايان است آشکار ننمايند و [اطراف]روسري هاي خود را برسينه خود افکنند تاگردن و سينه با آن پوشانده شود. زينت خود راآشکار نسازند مگر براي شوهرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرهايشان يا پسرشوهرانشان.

واژه هاي «ابداء» وکشف معمولا دو مفعولي مي باشند. مفعول اول بدون لام و مفعول دوم به واسطه لام است. متعلق اول آن، شيء آشکار شده و متعلق دوم بيننده و شخص اطلاع يابنده است. مثلا مي گوييم: «ابديت رايي للناس نظرم را براي مردم آشکار ساختم.»

دراين جمله، واژه «راي» متعلق اول و مفعول بي واسطه است که همان شيء آشکار شده مي باشدو ناس متعلق دوم و مطلع و شاهد است که نظر براي او کشف مي شود.

مفعول اول چيزي است که انسان آن را آشکار مي سازد و متعلق دوم کسي است که براي اوآشکار مي شود و معنايي براي ابدا و کشف بدون اين دو متعلق نيست: يکي مفعول بدون واسطه و ديگري با واسطه. اگر درموردي مفعول دوم ذکر نشود، به معناي قصد نکردن و در نظرنگرفتن آن نيست و ابداء بدون وجود کسي که نظر براي او کشف شود و مطلع گردد، مفهومي ندارد.

بنابراين، «ولايبدين زينتهن» اقتضاي اطلاق در متعلق اول و دوم را دارد اطلاق در زينت هايي که زن آنها را مي پوشاند و اطلاق درکساني که زينت هايش را از او مي پوشاند. درمقابل اين دواطلاق، دو استثنا درآيه ذکر شده:

1. (الا ما ظهر منها) درمقابل اطلاق اول.

2. (الا لبعولتهن او آبائهن او اباء بعولتهن او ابنائهن) درمقابل اطلاق دوم.

با مجموع دو استثنا دلالت آيه کريمه برمشخص کردن زينت محرم، و معين کردن بينندگاني که برزن نشان دادن زينت به آنها حرام است، کامل مي شود.

ما در اين کلام استاد، مناقشه اي نداريم که فرمود: استثناي اول به معناي جواز نگاه مرد به دست و صورت زن نيست، چون اين قسمت از آيه شريفه، فقط ناظر به جواز نشان دادن زينت هاي نمايان از طرف زن ها است و اين معني ملازم با جواز نگاه کردن مردها به زينت هاي نمايان بدن زن ها نيست. و ميان اين دو فرق است. پس دراين جا دو حکم داريم: حکم زن درنمايان کردن زينت و مخفي کردن آنها و نيز حکم مرد درنگاه کردن و نگاه نکردن.

و حکم اول با حکم دوم ارتباط ي ندارد. پس برزن پوشاندن دست و صورت واجب نيست،ليکن نگاه مرد به آنها حرام است و اين دو،حکم جداگانه اي است و ملازمه اي بين يکي باديگري نيست.

مااين کلام آيه اللّه خويي (ره) را مي پذيريم اما با اين بيان، نتيجه اي که ايشان گرفته، چنان که ازتقريرات بحث ايشان بر مي آيد، ثابت نمي شود. چه بسا اشکال دربيان صاحب تقريرات باشد،نه در بيان استاد (ره).
دليل دوم:

رواياتي که درتفسير استثنا در آيه آمده است.

درتفسير اين آيه روايات متعددي از عامه و خاصه نقل شده که همان استظهار ما از معناي آيه راتاييد و برآن تاکيد دارد يعني مراد دست و صورت است.

1. صحيحه الفضيل،

قال: سالت ابا عبداللّه (عليه السلام) عن الذراعين من المراه هما من الزينه التي قال اللّه: ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن؟ قال: نعم، و مادون الخمار من الزينه و مادون السوارين ()،

ازامام صادق پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است که خداوند فرمود:زينت خود را نمايان نمي کنند، مگر براي شوهرانشان؟ پاسخ فرمود: بله، آنچه زير روسري ودستبند است، جزء زينت است.

«خمار» چيزي است که زن با آن سرو گردن و سينه خود را مي پوشاندنوعي روسري بزرگ و به طور معمول صورت را با آن نمي پوشانند، بلکه با نقاب پوشيده مي شود.

و «مادون الخمار» يعني آنچه زير روسري واقع مي شود، که مو و گردن و سينه باشد ، نه صورت وما دون السوار يعني ساعد و شامل پايين تر از مچ نمي شود زيرا دستبند برمچ دست(بين ساعدو کف دست) قرار مي گيرد پس ممکن نيست مقصود از مادون السوارين که بايد پوشيده شود،کف دست باشد نه ساعد.چون دراين صورت معني حديث اين مي شود که پوشيدن کف دست واجب است، ولي نشان دادن ساعد جايز است که اجماع باطل است. همچنين ساعد و کف دست بدون دستبند مراد نيست زيرا دستبند(مچ) ميان اين دو(ساعد و کف) قرار دارد.

پس پوشش واجب درصحيحه فضيل فقط شامل غير کف دست و صورت مي شود زيرا کف دست و صورت در زير روسري و دستنبد واقع نمي شوند، بلکه بالاي اين دو هستند.

2. روايه ابي الجارود عن ابي جعفر(ع) في قوله تعالي:

«ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» :فهي الثياب والکحل والخاتم و خضاب الکف و السوار... ()،

امام باقر(ع) در باره آيه(ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها) فرمود: مراد لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست ودستبند است.

اين روايت به سبب سقوط سند ميان علي بن ابراهيم و ابو جارود، ضعيف است.

3. روايه عمروبن شمر عن ابي جعفر (ع) عن جابر بن عبداللّه الانصاري، قال:

خرج رسول اللّه (ص) يريد فاطمه و انا معه فدخل رسول اللّه(ص) ودخلت و اذا وجه فاطمه(س) اصفر کانه بطن جراده فقال رسول اللّه(ص): مالي اري وجهک اصفر؟ قالت: يا رسول اللّه،الجوع ()،

امام باقر(ع) از جابربن عبداللّه انصاري نقل کرد: حضرت رسول(ص) به سوي خانه فاطمه(س) خارج شد و من همراه ايشان بودم رسول اکرم(ص) وارد خانه شد و من به دنبال ايشان داخل شدم و ديدم صورت حضرت فاطمه(س) چون شکم ملخ ،زرد و رنگ پريده است. رسول خدا خطاب به ايشان فرمود: چه شده که تو را با رخسارزرد و رنگ پريده مي بينم؟ پاسخ داد: از گرسنگي.

اين روايت به دليل ذکر عمرو بن شمر در سند، از درجه اعتبار ساقط است.

نجاشي، عمرو بن شمر را متهم به دست بردن در روايات جابر کرده است.

4. روايه عبداللّه بن جعفر عن هارون عن مسلم عن مسعده بن زياد، قال:

سمعت جعفرا و سئل عما تظهر المراه من زينتها، قال: الوجه والکفين ()،

مسعده گويد:ازامام صادق عليه السلام در مورد اين که چه زينت هايي را زن مي تواند ظاهر سازد؟ شنيدم که فرمود: دست و صورت.

5. مارواه ابو داود في السنن عن عائشه، انها قالت:

دخلت اسماء بنت ابي بکر علي النبي و عليها ثياب رقاق فاعرض عنها النبي(ص) وقال: يااسماء! ان المراه اذا بلغت المحيض لم يصلح ان يري منها الا هذا و هذا و اشار الي وجهه وکفيه()،

عائشه گويد: اسما دختر ابوبکر با لباس نازکي برپيامبر وارد شد و پيامبر از او روي گرداند و فرمود: اي اسما! زماني که زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد، درست نيست بدن او ديده شود مگر اين و اين و حضرت به دست و صورت اشاره کرد.

6. ماروته عائشه ايضا، قالت:

دخلت علي ابنه اخي مزينه فدخل علي النبي(ص) فاعرض،فقلت: يا رسول اللّه! انها ابنه اخي و جاريه. فقال: اذا عرکت(اي حاضت) المراه، لم يجزلها ان تظهر الا وجهها و الا مادون هذا، و قبض علي ذراع نفسه فترک بين قبضته و بين الکف مثل قبضه اخري ().

عائشه گويد: دختر برادرم پيش من آمده بود که پيامبر برمن وارد شد و روي برگرداند. به پيامبرگفتم: اي رسول خدا! او برادر زاده من است و دختر بچه اي بيش نيست. پيامبر فرمود: زماني که زن حيض شد و(بالغ گشت) جايز نيست بدن او بدون پوشش باشد مگر صورت و پايين از اين حضرت دست برساعد خود نهاد و بين کف دست و مکاني که ساعد خود را گرفت، به قدرقبضه اي فاصله بود.
دليل سوم نفي حرج دردين:

درحقيقت اين مطلب، دليل سومي برجواز اظهار صورت و کف دست نيست، بلکه مويد دو دليل قبلي است. چون ما درتفسير استثناي آيه نور(الا ما ظهر منها)دوراي داشتيم: يکي جواز اظهار صورت و کف دست و ديگري عدم جواز.

چنانچه بپذيريم پوشاندن صورت و کف دست براي زن ها در رفت و آمد و تعامل با مردهادرجامعه، حکمي حرجي است و خداوند براي مردم حرج و مشقتي قرار نداده است (ما جعل عليکم في الدين من حرج)()، اين مطلب مويد راي اول مي باشد که مبتني برجواز اظهارصورت و کف دست است.

اگر تفسير استثناي آيه، مردد ميان دو راي بالا(جواز و عدم جواز اظهار صورت و کف دست)باشد، دليل نفي حرج مويد و مرجع راي اول خواهد بود، مگر اين که دليل قطعي برحرمت اظهار صورت و کف دست داشته باشيم، که دراين صورت خواهيم گفت: اين حکم درموردحرج و مشقت آمده است، از قبيل حکم جهاد و زکات و خمس و قصاص و ديات و امثال آن که درمورد ضرر آمده است. درغير اين صورت ،راي و دليلي که خالي از حرج است، بر راي دليلي که مستلزم حرج است، رجحان دارد. و ما اين مطلب را اين جا فقط به عنوان مويد مي آوريم، نه دليل.
گفتگوي مرد و زن

برمنع سخن گفتن زن با مرد و گوش دادن مرد به صداي زن يا برعکس دليلي نيافتيم، مگر اين که زن از روي عمد با کرشمه صحبت کند که حرام مي باشد زيرا خداوندمي فرمايد: «فلا تخضعن بالقول ()» «به گونه هوس انگيز سخن نگوييد». يا اين که درسخن گفتن مردها با زنان نوعي اظهار دوستي و محبت باشد که جايز نيست.

چنان که در موثقه مسعده بن صدقه آمده است:

عن ابي عبداللّه(ع) قال: قال امير المومنين(ع): لاتبداوا النساء بالسلام ولاتدعوهن الي الطعام،فان النبي(ص) قال: «النساء عي وعوره، فاستروا عيهن بالسکوت ()»

امام صادق(ع) ازحضرت نقل کرد: با زنان آغاز به سخن نکنيد و آنها را به غذا دعوت ننماييد زيرا پيامبر(ص)فرمود: زنان، ناتوان و عورت هستند و با سکوت، ناتوانيشان را بپوشانيد.

ولي اين موثقه و موثقه غياث بن ابراهيم: «لا تسلم علي المراه » با روايات صحيحه اي که از رسول اکرم(ص) وارد () شده، که با زنان سخن مي گفتند و به کلام آنها گوش مي دادند، همچنين با سيره قطعي متشرعين که متصل به زمان معصوم است که مردها با زنان سخن مي گفتند وبرعکس معارض مي باشد.

شيخ انصاري نيز قائل به همين نظر است ().
دست دادن زنان با مردها

فقيه طباطبايي يزدي در کتاب (عروه الوثقي) مي گويد:

دست دادن با زن نامحرم جايز نمي باشد ().

براي اثبات حرمت به روايات ذيل استدلال کرده اند:

صحيحه ابي بصير عن ابي عبداللّه، قال: قلت له: هل يصافح الرجل المراه ليست بذات محرم؟

فقال: لا، الا من وراء الثوب ()،

ابوبصير گويد: خدمت امام (ع) عرض کردم: آيا جايز است مرد با زن نامحرم دست دهد؟ امام فرمود: خير، مگر از روي لباس.

صحيحه سماعه بن مهران، قال: سالت ابا عبداللّه(ع) عن مصافحه الرجل المراه؟ قال: لايحل للرجل ان يصافح المراه الا امراه يحرم عليه ان يتزوجها: اخت، اوبنت، اوعمه، اوخاله و اماالمراه التي يحل له ان يتزوجها فلايصافحها الا من وراء الثوب، ولايغمزکفها ()،

سماعه گويد: از امام صادق (ع) درباره دست دادن مرد با زن سوال کردم .امام فرمود: دست دادن مرد بازن جايز نيست مگر بازني که ازدواج وي با او حرام است: خواهر يا دختر يا عمه يا خاله و اما بازني که ازدواج با او حلال است، نبايد مرد با آن زن دست دهد مگر از روي لباس و دست او راهم فشار ندهد.
نگاه (نظر)

فقهاي مسلمين اتفاق نظر دارند که زن بايد بدن خود را به جز دست و صورت بپوشاند، همان طور که درحرمت نگاه کردن مرد به غير دست و صورت زن، وحدت نظر دارند.

آيه 31 سوره نور برهمين مطلب دلالت دارد: ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها.

زيرا حرمت نشان دادن زينت برزن يقينا براي باز داشتن مردان از نگاه به آنها است و زينت موضوعيتي نداشته تا سبب حرمت شود بلکه مقدمه اي است براي بازداشتن نگاه مردان به زنان.

چنان که استاد ما آيه اللّه خويي مي فرمايد با اين بيان، خود آيه به تنهايي مي رساند که نگاه مردان به زنان نامحرم به جز دست وصورت حرام مي باشد.
حکم نگاه به دست و صورت

آراء فقها دراين مساله مختلف است. محقق در شرايع قائل به تفصيل بين نگاه اول و دوم شده،نگاه اول به دست و صورت جايز و نگاه دوم جايز نيست.

صاحب جواهر و استاد ما آيه اللّه خويي قائل شده اند که نگاه به دست و صورت زن حرام مي باشد مگر درحالت اضطرار.

مرحوم شيخ انصاري و بعضي از معاصران، قائل به جواز شده اند.
الف) دلايل حرمت نگاه به دست و صورت

قائلين به حرمت نگاه به دست و صورت، به دلايل متعددي استدلال نموده اند که ما به چند دليل مهم اشاره نموده و اشکال آنها را ذکرمي کنيم:
دليل اول:

استاد محقق ما آيت اللّه خويي به اين آيه استدلال نموده اند:

ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن ولايبدين زينتهن الالبعولتهن،

زينت خود را جز آن مقدارکه نمايان است آشکار ننمايند و «اطراف » روسري هاي خود را برسينه خود افکنند «تا گردن و سينه با آن پوشانده شود» و زينت خود را آشکار نسازند،مگر براي شوهرانشان.

به اين بيان که آيه درمقام بيان دو حکم مي باشد:

1. نمايان بودن و نپوشاندن که از آن تعبير به ابداء في نفسه مي شود و آن، زماني است که احتمال وجود ناظر محترم (بيننده بالغ و يا مميز و نامحرم) داده شود.

2. حکم آشکار نمودن براي ديگري که ازآن تعبير به ابداء مي شود و آن، زماني است که يقيناناظر محترمي وجود دارد.

3. اما هنگامي که ناظر محترمي نيست مثل اين که درحمام خصوصي تنها باشد قطعا پوشش لازم ندارد ().

سپس ايشان به تفصيل به بحث پرداخته و قائل شده اند که بند اول آيه (وکلايبدين زينتهن الا ماظهر منها) اشاره به حالت اول دارد، يعني زماني که احتمال وجود ناظر بدهد و بند دوم آيه(ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن) اشاره به حکم حالت دوم دارد.اين مطالب خلاصه اي از کلام استاد رحمه اللّه بود، ولي ايشان بايد با دليل کافي اين ادعا را ثابت کند و قرائني که براي اثبات آن بيان نموده اند، کافي به نظر نمي رسد. علاوه براين که بنا به گفته ايشان حکمي که در بند اول آيه ذکر شده، ارشادي و به صورت احتمال وجود ناظر است و حکم مولوي نيست و اين بعيداست و برغرابت اين تفسير مي افزايد.

ما در مباحث گذشته، تفسير دو استثنا را در آيه 31 سوره نور بيان نموديم و گفتيم: آيه ولايبدين زينتهن از دو جهت اطلاق دارد: يکي در زينت و زيور آلاتي که آشکار ساختن آنها برزن حرام است و ديگري اطلاق در مرداني که جايز نيست بر زينت هاي زن مطلع شوند.

استثناي اول (الا ما ظهر منها) اطلاق اول را مقيد مي سازد ،و استثناي دوم (الا لبعولتهن اوآبائهن) اطلاق دوم را مقيد مي کند. پس آيه کريمه برآنچه ايشان مي فرمايد، دلالت نمي کند.
دليل دوم:

استدلال به آيه سي، سوره نور:

قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلک ازکي لهم ان اللّه خبير بما يصنعون وقل للمومنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن...،

به مومنان بگو: چشم هاي خود رااز نگاه به نامحرمان، باز دارند و عفاف خود را حفظ کنند. اين براي آنان پاکيزه تر است. خداونداز آنچه انجام مي دهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو:چشم هاي خود را از نگاه هوس آلودفروگيرند و دامان خويش را حفظ کنند.

در اين آيه مبارکه خداوند به مردان و زنان امر فرموده که چشمان خود را از يکديگر فرو گيرند.پس مردان مومن، چشم خود را از زنان نامحرم و زنان با ايمان، چشم را از مردان، فرومي گيرند.

واژه «الغض» غير از «الغمض» است و معناي اين دو متفاوت است. غض به معناي پايين آوردن نگاه و شکستن آن، درمقابل خيره شدن است و غمض به معناي پلک ها را برهم گذاشتن است وچشم بستن کامل با پلک ها مي باشد.

ابن منظور در باره غمض گويد:

اغمض طرفه عني و غمضه، يعني چشم از من بست و برهم نهاد، و اغمض يعني چشمان رابست ().

در اقرب الموارد آمده:

اغمض عينيه، يعني پلک ها را برهم نهاد و غمض عينه، يعني پلک برهم نهاد ().

اما واژه غض به معناي پلک برهم نهادن نيست و هيچ کدام از لغت شناسان و مفسران قائل به آن نشده اند بلکه به معناي شکستن نگاه و پايين انداختن نظر است، يعني نگاه را متمرکز و خيره نکردن.

راغب اصفهاني گويد:

الغض: نقصان در نگاه و صدا. خداوند مي فرمايد: قل للمومنين يغضوامن ابصارهم و قول شاعر: فغض الطرف انک من نمير نگاهت را پايين انداز (وسربلند مکن).تو از قبيله نمير هستي. اين از باب اهانت و توهين گفته مي شود . ()

ابن منظور گويد:

غض طرفه و بصره، يعني خود داري از نگاه و پايين انداختن و شکستن آن().

و گفته شده: (غض) زماني صدق مي کند که پلک ها را به هم نزديک کرده و نگاه کند.

عباراتي که از لغت شناسان نقل نموديم، براي اثبات تفاوت ميان غمض العين و غض النظرکفايت مي کند.

نکته ديگر در فرق ميان اين دو واژه اين است که غمض دراکثر موارد به چشم که عضوي از بدن است نسبت داده مي شود، اما غض به نگاه کردن و ديدن که کار چشم است نسبت داده مي شود.لذا لغت شناسان تصريح نموده اند که غمض برهم نهادن پلک هاست اماغض النظر به معناي خودداري از نگاه و پايين انداختن و شکستن ديد مي باشد. کسي نگفته غض به معناي پلک برهم نهادن است.

البته در معناي (غض النظر) گفته شده: زماني که پلک ها را به هم نزديک نمايد و نگاه کند و اين معنا غير از غمض است، مثل اين که نزديک نمودن دو پلک، سبب شکستن نگاه و پايين انداختن نظر مي شود.

استعمال (غض النظر و الطرف) در اشعار در همين معناي مذکور، دليل برصحت مطالب گفته شده مي باشد. جرير مي گويد:

فغض الطرف انک من نمير فلا کعبا بلغت ولا کلابا

نگاهت را پايين انداز که تو از قبيله نمير هستي و در شرافت، به قبايل کعب و کلاب نمي رسي.ابو الغوث مي سرايد:

و ما کان غض الطرف منا سجيه و لکننا في مذحج غربان

با بدي ديگران مقابله مي کنيم و چشم پوشي عادت مانيست ليکن در عشيره مذحج غريب و بي ياوريم. همچنين کعب در قصيده معروف خود درباره رسول اکرم (ص) مي گويد:

و ما سعاد غداه البين اذا رحلوا الا اغن غضيض الطرف مکحول سعاد، زمان خداحافظ ي هنگامي که قبيله او کوچ مي کرد با صداي نرم و زيبا و چشماني فروهشته وسرمه کشيده بود. ابن هشام در شرح اين بيت از قصيده کعب توضيح داده:

غض الطرف دراصل عبارت از خيره نشدن و خوب نگاه نکردن است.

همچنين در شعر ديگر آمده:

واغض من بصري و اعلم انه قدبان حد فوارسي و رماحي

چشم فرو اندازم و مي دانم که قدرت و توانايي سواران و نيزه هاي لشکر من براي ديگران روشن است.

شافعي در شعري گفته:

احب من الاخوان کل موات و کل غضيض الطرف عن عثراتي

از برادران خود کساني را دوست دارم که همراه و همدل من بوده و از لغزش هاي من چشم پوشي مي کنند.

موارد استعمال غض در شعر و ادبيات عرب نشان مي دهد که غض به نگاه کردن نسبت داده مي شود، نه به چشم، و به معناي خودداري از خيره شدن، و شکستن و پايين انداختن نظر و خودداري از خوب نگريستن و متمرکز شدن درنگاه مي باشد همان نگاهي که انسان درزمان حيا و خجالت به خود مي گيرد.

در روايتي مي خوانيم: ان رسول اللّه(ص) کان اذا فرح غض طرفه، يعني رسول اکرم(ص) زماني که مسرور مي گشت، نگاهش را شکسته و چشم را مي خواباند تا ازخنده هاي بسيار و شادي همراه با تکبر دور باشد.

کلمه «من» تبعيضيه () در آيه همين معنا را تاکيد مي کند(يغضوا من ابصارهم).

بنابراين معناي آيه مي شود: بخشي از نگاه خود را کم کنيد و نگاه را پايين اندازيد. به عبارت ديگر: به طور کامل نگاه نکرده و نيم نگاهي بيندازيد.

اين، معناي تبعيض درنگاه کردن است. پس مرد به زن نامحرم دقيق نگاه نکرده و در صورت اوخيره نمي شود و همچنين زن درصورت مرد نگاه دقيق ننموده و نگاهش را متمرکز نمي کندبلکه نيم نگاهي انداخته و باديدي تنگ و گذرا به مرد نگاه مي کند.

معناي «من» نگاه به بعض آنچه ديده مي شود نيست چنان که نويسنده (قلائد الدرر) قائل شده آست() بلکه تبعيض درنگاه است، نه در مرئي.

بنابراين، براي مرد خيره شدن درصورت زن حرام است، و در هنگام روبه رو شدن و سخن گفتن با زن بايد نيم نگاهي به او نموده و چشم فرو گيرد.

اما آنچه بعضي از فقها () و مفسران مي گويند که آيه دلالت برحرمت نگاه کردن به صورت زن دارد، پذيرفته نيست و از آيه استفاده نمي شود.

جواز نگاه کردن گذرا و غير دقيق تنها براي نگاه به دست و صورت مي باشد اما زماني که نگاه به ساير اعضاي بدن زن بيفتد، اختلاف نظري ميان مسلمانان نيست که نگاه به آنها حرام است.

رواياتي که درمباحث گذشته ذکر شد که بروجوب پوشش همه اعضاي بدن زن، غير از دست وصورت دلالت مي کرد، نيز مي رساند که نگاه به بدن زن حرام است. اين روايات به همان بيان سابق برحرمت نگاه مرد به زن دلالت مي کند.

همان گونه رواياتي که درجواز نگاه به زنان ذمي يا صحرا نشين که جزء کساني هستند که اگرنهي شوند نمي پذيرند، وارد شده، دلالت برهمين حکم دارد.

اين روايات مي رساند نگاه به زنان مسلمان حرام است زيرا در پي هتک حرمت خويش نيستند.آن طور که زنان اهل ذمه يا صحرانشين حرمت خود را هتک مي کنند.

ما اين بحث را بيش از اين ادامه نمي دهيم زيرا اين مساله نزد مسلمانان از واضحات فقهي مي باشد.
دليل سوم:

استدلال به صحيحه هشام بن سالم:

هشام بن سالم و حمادبن عثمان و حفص بن البختري کلهم عن ابي عبداللّه(ع) في النظر الي من يريد الرجل ان يتزوجه من النساء: لاباس بان ينظر الي وجهها و معاصمها اذا اراد ان يتزوجها ،()

امام صادق (ع) درباره نگاه به زني که مرد قصد ازدواج با او را دارد، فرمود: اگر قصد دارد با او ازدواج نمايد، اشکالي ندارد که به مچ دست ها و صورت او نگاه کند.

سند روايت صحيح است و در دلالت برمقصود کامل است، پس با کمک مفهوم شرط،درصورتي که قصد ازدواج نيست، نگاه به صورت و مچ دست ها را حرام مي نمايد.

ولي اين استدلال ضعيف است زيرا جمله شرطيه ناظربه اين است که نگاه به دست و صورت زن مطلقا جايز است، چه ترس از شهوت حرام داشته، چه نداشته باشد.

شيخ انصاري(ره) در استدلال به اين صحيحه ايرادهايي مي گيرد که به نظر ما وجيه است، که عينا مي خوانيم:

واما رواياتي که درمساله قبلي دلالت داشت براين که جواز نگاه کردن به زن مشروط به قصدازدواج است «و مفهوم آن اين است که اگر قصد ازدواج نداشته باشد، نگاه کردن جايز نيست،دراستدلال به اين روايات ايرادهايي به نظر مي رسد»،

اولا: واضح است که سياق جمله شرطيه در آن صحيحه، سياق تعليق نيست که مفهوم داشته باشد، و اين مطلب باکمي تامل روشن مي شود.



ثانيا: برفرض اين که آن صحيحه مفهوم داشته باشد، با جواز نگاه کردن درمورد آن، مشروط به شرط ي که در اين مساله (نگاه به زن بدون قصد ازدواج) آمده ، نيست. و آن شرط اين است که غرض از نگاه، ارزيابي زيبايي و زشتي زن و شناسايي رنگ صورت و نقاط حسن و قبح اونباشد. شکي نيست که نگاه با اين قصد، مخصوص به صورتي است که مرد به قصد ازدواج به صورت زن نگاه کند ().

[بنابر اين، شرط جواز نگاه به صورت زن درمساله اول اين است که به غرض شناسايي زيبايي و زشتي زن و دقيق شدن در اين موضوع نباشد... و اين شرط درمساله دوم، يعني در صورتي که قصد ازدواج داشته باشد، نيامده ، و نگاه به صورت زن با اين انگيزه، در صورتي که قصد ازدواج با او را داشته باشد، بي اشکال است ].
دليل چهارم:

براي حرمت نگاه، تمسک به صحيحه محمد بن حسن صفار است.

قال: کتبت الي الفقيه (ع) في رجل اراد ان يشهد علي امراه ليس لها بمحرم، هل يجوز له ان يشهدعليها و هي من وراء الستر ويسمع کلامها اذا شهد عدلان انها فلانه بنت فلان التي تشهدک و هذاکلامها، او لايجوز الشهاده عليها حتي تبرز و يثبتها بعينها؟ فوقع (ع) تتنقب و تظهر للشهود ان شاءلله . ()

محمد بن حسن صفار گويد: درنامه اي به امام، از مردي که مي خواهد عليه زن نامحرمي شهادت دهد، سوال کردم: آيا بدون ديدن صورت زن و از پشت پرده که صداي او را مي شنود ودو شاهد عادل هم شهادت مي دهند: اين زن همان فلاني دختر فلاني است که اينجا حاضر واين هم صداي اوست، مي تواند نسبت به آن زن شهادت دهد؟ يا اين که زن خود را نشان داده ومرد اورا با چشم خود ببيند؟

امام در پاسخ نوشتند: زن نقاب مي زند و براي شهود ظاهر مي شود، ان شاء لله.

اين استدلال مانند استدلال قبلي، ضعيف است، زيرا زني که در اين قضيه آمده است، به سبب حيا يا چيز ديگر، از نشان دادن خود نزد شاهد، سرباز مي زند ،و ربط ي به اين حکم شرعي نداردکه آيا نگاه نامحرم به صورت زن جايز است يا خير؟ به همين علت به صحبت از پشت پرده اکتفانموده و از پشت آن خارج نمي شود. لذا سوال کننده پرسيد: آيا شنيدن سخن او از پشت پرده درصحت شهادت کافي است يا خير؟ امام پاسخ فرمود: زماني که با نقاب از پشت پرده بيرون بيايد، شهادت صحيح مي باشد.

مثل اين که پرسشگر شاهد از کمترين مرتبه حمل شهادت دراين حالت، سوال مي نمايد که آياشنيدن صدا است يا خارج شدن از پشت پرده يا نگاه کردن به صورت زن، امام پاسخ مي دهد: باخارج شدن از پشت پرده.

اين سخن توجيه معقولي درباره صحيحه بوده است. همين توجيه به تنهايي براي نقض استدلال کافي است، اگر چه اثبات نشود و به عنوان احتمال مطرح گردد.چون با اين احتمال،استدلال به صحيحه برحرمت نگاه به صورت زن، ناتمام مي ماند.
دليل پنجم:

همچنين به رواياتي که نگاه را تيري مسموم از تيرهاي شيطان و اين که نگاه به نامحرم، زناي چشم است، استدلال کرده اند ().

ظاهرا روايات، درباره نگاهي است که همراه با شهوت و لذت حرام باشد و بيننده بترسد به حرام بيفتد که دراين صورت از موضوع بحث خارج است.

مطالب ياد شده مهم ترين دلايلي است که در عبارات فقها برحرمت نگاه به دست و صورت زن نامحرم، مطرح شده است.

و انصاف اين است که دلايل مذکور، حرمت مورد ادعا را اثبات نمي کند.
ب) دلايل جواز نگاه به دست و صورت

عده اي از فقهاي بزرگ، اين ديدگاه را پذيرفته اند مانند شيخ طوسي ، محدث بحراني، شيخ انصاري و محقق نراقي درمستند الشيعه و آيه لله حکيم در مستمسک ().

براي اثبات آن مي توان به مجموعه اي ازروايات که بعضي از آنها صحيحند استدلال نمود ياتاييد آورد. برخي از روايات چنين است:

1. صحيحه علي بن سويد، قال: قلت لابي الحسن (ع): اني مبتلي بالنظر الي المراه الجميله،فيعجبني النظر اليها فقال: يا علي! لاباس اذا عرف لله من نيتک الصدق، و اياک و الزنا، فانه يمحق البرکه و يهلک الدين ()،

علي بن سويد گويد: خدمت امام کاظم(ع) عرض کردم: گرفتارنگاه به زنان زيبا هستم و از جمال آنها خوشم مي آيد. امام فرمود: اي علي! زماني که خدا بداند بانيت پاک و درست نگاه مي کني، اشکال ندارد، اما بترس از زنا زيرا برکت را مي برد و دين رانابود مي کند.

روايت، صحيحه و درمعنا صريح است. استاد ما آيه لله خويي در دلالت اين روايت برجوازنگاه به صورت زن، مناقشه نموده و روايت را برصورتي که به طور اتفاقي نگاه انسان به صورت زن بيفتد، حمل مي فرمايد، به اين معنا که بدون قصد و عمد، نظرش به چهره او بيفتد.

ايشان مي گويد: با اين بيان، صحيحه جدا از بحث ما است و برجواز نگاه عمدي به صورت زن،دلالتي ندارد واگر برجواز نگاه عمدي دلالت کند، قابل پذيرش نبوده و علمش را به اهلش واگذار مي کنيم زيرا لازمه اش اين است که اگر از ابتدا نگاه با قصد لذت جويي باشد، جايزاست همان طور که از جمله فيعجبني النظر اليها به دست مي آيد و نمي توان به اين سخن ملتزم شد و کسي از فقها نيز قائل به آن نيست ().

در کلام استاد (ره) جاي مناقشه بسيار است. همان گونه که ايشان مي گويد روايت دلالتي برجواز نگاه به قصد لذت جويي ندارد بلکه صحيحه ظهور دارد در اين که علي بن سويد به دليلي که چه بسا اقتضاي شغل اوست گرفتار نگاه به صورت زنان زيبا رو مي باشد و مي داند که از اين نگاه لذت مي برد.امام به ايشان مي فرمايد: زماني که نگاه به زنان به خاطر شغل و براي رسيدگي به کار آنها باشد، اشکال ندارد، هرچند بداند درنهايت وبدون اختيار از اين نگاه هالذت خواهد برد، اما نگاه به قصد لذت بردن را شامل نمي شود. سپس امام، علي بن سويد را ازنگاه به قصد لذت برحذر مي دارد و مي گويد: اذا عرف من نيتک الصدق و صدق دراين جمله يعني، نگاه به زن به اقتضاي کار باشد از قبيل دندان پزشک ،اگر چه مي داند ازاين نگاه بدون اختيار لذتي حاصل مي شود نه اين که نگاه براي لذت باشد.و کذب اين است که براي لذت جويي به زنان نگاه نمايد، نه براي رسيدگي به کار و شغل.

و فرق ميان نگاه از روي صدق و کذب را جز خدا، ديگري مطلع نيست. لذا امام(ع) مي فرمايد:لا باس اذا عرف لله من نيتک الصدق؟

2. رواية ابي الجارود عن ابي جعفر الباقر (ع) في قوله تعالي: ولايبدين زينتهن الا ما ظکهکرمنها: فهي الثياب و الکحل و الخاتم و خضاب الکف و السوار والزينه ثلاث: زينه للناس و زينه للمحرم و زينه للزوج فاما زينه الناس فقد ذکرناه، و اما زينه المحرم فموضع القلاده فما فوقها، والدملج و مادونه، و الخلخال و ما اسفل منه، و اما زينه الزوج فالجسد کله ()،

امام باقر (ع) درباره اين سخن خداوند که: زينت خود را آشکار نسازيد جز آن مقدار که نمايان است، فرمود:زينت آشکار، لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند مي باشد. زينت سه قسم است:زينت براي همه مردم، زينت براي محرم، و زينت براي شوهر. اما زينت براي مردم مواردي است که ذکر نموديم اما زينت براي محرم محل گردنبند و بالاي آن و دستبند و پايين آن وخلخال و پايين تر از آن است اما زينت براي شوهر، همه بدن زن مي باشد.

دلالت روايت کامل است و اين که خضاب دست و دستبند و سرمه را جزء زينتي شمرده که خداوند نگاه بدون لذت و شهوت برآنها را، حلال نموده، مثل اين است که به جواز نگاه به دست و صورت، تصريح شده باشد.

ليکن روايت، مرسله است زيرا قطعه اي از سند ميان ابو جارود که از امام باقر (ع) روايت را نقل مي کند و علي بن ابراهيم افتاده است.

3. روايه علي بن جعفر عن اخيه (ع) قال: سالته عن الرجل ما يصلح له ان ينظر اليه من المراه التي لاتحل له؟ قال: الوجه و الکف و موضع السوار ()،

علي بن جعفر گويد: از امام کاظم عليه السلام سوال کردم: نگاه به کدام عضو زن نامحرم جايز است؟ فرمود: دست و صورت و محل دستبند.

در دلالت و سند اين روايت اشکال است. اما دلالت، زيرا لاتحل له ظهور دارد که سوال درمورد زن محرم است يا اقلا احتمال آن مي رود و با وجود اين احتمال، استدلال ممکن نيست.

و سند روايت به خاطر عبد لله بن الحسن ضعيف است هرچند شيخ انصاري () و صاحب جواهر() سند روايت را معتبر دانسته اند.

4. روايت عمرو بن شمر از امام باقر (ع) از جابربن عبد لله الانصاري () که در مباحث قبل روايت را ذکر نموده و يادآور شديم که سند روايت مناقشه دارد.

5. روايه مروک عن عبيد عن بعض اصحابنا عن ابي عبد لله (ع) قال: قلت له: مايحل للرجل ان يري من المراه اذا لم يکن محرما؟ قال: الوجه و الکفان و القدمان ()،

خدمت امام صادق(ع)عرض کردم: نگاه به چه اعضايي از بدن زن، براي مرد نامحرم حلال است؟ فرمود: دست وصورت و دو پا تا مچ.

دلالت حديث کامل بوده، اما به خاطر مرسله بودن ضعيف است.

6. صحيحه ابي حمزه الثمالي عن ابي جعفر الباقر(ع) قال: سالته عن المراه المسلمه يصيبهاالبلاء في جسدها، اما کسر و اما جرح في مکان لايصلح النظر اليه يکون الرجل ارفق بعلاجه من النساء...()،

ابوحمزه ثمالي گويد: از امام باقر(ع) درباره زن مسلماني پرسيدم که دراثرشکستگي يا زخم، به عضوي از بدن او که نگاه کردن بدان جايز نيست،آسيبي برسد آيامردي که بيش از زنان درمعالجه مهارت دارد، مي تواند به او نگاه کند؟ اين صحيحه مي رساند نگاه به اعضايي از بدن زن اشکال ندارد و آن مواضع، غير از دست وصورت مي باشد.

7. وروت عائشه: ان اسماء بنت ابي بکر دخلت علي رسول لله(ص) في ثياب رقاق، فاعرض عنها و قال: يا اسماء ان المراه اذا بلغت المحيض لم يصلح ان يري منها الا هذا و هذا و اشار الي وجهه و کفيه ()،

عايشه نقل مي کند: اسماء دختر ابوبکر با لباس نازکي برپيامبر وارد شد.پيامبر از او روي برگرداند و گفت: اي اسماء زماني که زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد،درست نيست بدن او ديده شود مگر اين و اين، و به دست و صورت خود اشاره کرد.
نگاه به زنان بي حجاب

از حرمت نگاه به زنان نامحرم مواردي استثنا شده از جمله: نگاه بدون لذت و شهوت به زنان اهل ذمه، بلکه همه کفار و زنان باديه نشين و حتي همه زنان بي حجاب.

روايات ذيل براين نکته دلالت دارد:

1. معتبره السکوني عن ابي عبد لله (ع) قال: قال رسول لله(ص): لاحرمه لنساء اهل الذمه ان ينظر الي شعورهن و ايديهن ()،

امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل فرمود: حرمتي براي زنان اهل ذمه نيست که به موها و دست هاي آنان نگاه شود،

و اشکال دراعتبار روايت به خاطر وجود نوفلي در سند صحيح نيست زيرا قمي درتفسير خود از او روايت نقل نموده، واتهام او به غلو دراواخر عمر ثابت نشده است.

نجاشي در شرح حال او گويد:

عده اي از قمي ها گويند در آخر عمر غلو نمود. خداوند داناتراست و در ميان رواياتي که از او نقل نموديم، روايتي که دلالت برغلو کند، نيافتيم ().

اين روايت درجواز نگاه به دست و موي زنان «ذمي » صراحت دارد، و دليل جواز را نفي حرمت آنها مي شمارد و ما مي توانيم اين حکم را به ساير کفار تعميم بدهيم زيرا آنان نيز حرمتي ندارند،بلکه ميان کفار، زنان «ذمي » از حرمت بيشتري برخوردارند. پس زماني که حرمت آنان ساقط شود و نگاه به آنها جايز باشد، درمورد ساير کفار به طريق اولي قائل به جواز مي شويم. پس روايت ظهور دارد که علت حرمت نگاه به موي زنان، حرمت آنها بوده و اين حرمت درزنان ذمي ساقط است. با ثبوت اين دو ظهور، حرمت زنان کافر غير ذمي به طريق اولي ساقط است.

2. محمد بن يعقوب عن عده من اصحابنا عن احمد بن عيسي عن ابن محبوب عن عبادبن صهيب، قال: سمعت ابا عبد لله (ع) يقول: لاباس بالنظر الي رووس اهل تهامه و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لاينتهون و المجنونه و المغلوبه علي عقلها لاباس بالنظر الي شعرها وجسدها مالم يتعمد ذلک ()،

عبادبن صهيب گويد: از امام صادق(ع) شنيدم: نگاه به موي سر زنان اهل تهامه و اعراب و اهل باديه و روستا اشکال ندارد، زيرا به نهي گوش نمي دهند بر طبق عادت خود عمل مي نمايند. سپس فرمود: نگاه غير عمدي به مو و بدن زن ديوانه و سفيه اشکال ندارد.

عباد بن صهيب، ثقه است زيرا نجاشي او را توثيق کرده و در توثيق او، نيازي به روايت ابن محبوب از او نداريم. بنابر اين، روايت از نظر سند و دلالت کامل و بدون اشکال است و علتي که درآخر روايت ذکر شده، حکم را در مورد همه زن هايي که به نهي گوش نمي دهند،عموميت مي بخشد مسلمان باشند يا کافر.

ليکن به اعضايي مي توان نگاه کرد که به طور معمول، به نمايان بودنش عادت دارند زيرا جوازدرصحيحه مبتني بر تعمد آنها بر هتک حرمت خودشان بوده پس نگاه به اعضايي که آشکارنمي سازند، حرام است.

و جواز نگاه به مو و بدن آنها نيز در صورتي است که از روي لذت و شهوت نباشد ، وگرنه حرام مي باشد. و شايد همان طور که صاحب جواهر احتمال داده است عبارت مالم يتعمد ذلک درآخر صحيحه طبق نقل مرحوم کليني(ره) به همين نکته اشاره داشته باشد.

صورت ديگري را نيز مي توان داخل مفاد روايت نمود و حکم به جواز داد، و آن زماني است که بدون قصد لذت و به علت ديگري به سرو موي آنان نگاه کند اما بدون قصد و اختيار برايش لذتي پديد آيد، که جايز و بدون اشکال مي باشد.

بنابراين به زن هاي بي حجاب، مسلمان يا کافر، که به رغم نهي، خود را نمي پوشانند، مي توان نگاه کرد، و نگاه به فيلم هايي که چنين زناني درآن بازي مي کنند، زماني که ترس وقوع درحرام نباشد، جايز است.

اما در موردي که مرد قصد لذت نداشته، ليکن مي داند با ديدن، براي او قهرا لذتي پديد مي آيد،شيخ انصاري مي گويد:

اگر با نگاه قصد لذت جويي نداشته باشد، ليکن مي داند با ديدن،لذت خواهد برد يا از قبل نمي دانست، اما در اثناي ديدن لذت حاصل شود، آيا خود داري از نگاه واجب است يا خير؟

به خاطر اطلاق ادله، قول دوم ظاهر است زيرا طبق سرشت طبيعي بشر که با زيبايي ها سازگاراست، نگاه به صورت هاي زيبا، چه زن چه مرد، معمولا خالي از لذت نيست. اگر با پديد آمدن لذت، نگاه حرام باشد، لازمه آن اين است که نظر به صورت هاي زيبا را استثنا کنيم درحالي که کسي قائل به تفصيل بين صورت هاي زيبا و غير آن نيست.

و صحيحه علي بن سويد درکافي اين سخن را تاييد مي کند:

قال: قلت لابي الحسن (ع): اني مبتلي بالنظر الي المراه الجميله فيعجبني النظر اليها. فقال: لاباس يا علي! اذا عرف لله من نيتک الصدق و اياک و الزنا فانه يمحق البرکه و يذهب بالدين،

به امام کاظم(ع) عرض کردم: گرفتار نگاه به زنان زيبا رو هستم و خوشم مي آيد.

امام(ع) فرمود: اي علي! زماني که خداوند بداند با نيت پاک و درست، نگاه مي کني، اشکال ندارد، اما بترس از زنا و ازآن دوري کن زيرا زنا برکت را برده و دين را نابود مي کند.

منظور سوال کننده اين است که چه بسيار مواقع پيش مي آيد که گرفتار نگاه به زن زيبا مي شود وهنگامي که براي خريد و فروش يا کار ديگر با او سخن مي گويد و نگاه مي کند، به سبب زيبايي زن، از نگاه به او لذت مي برد وشايد سوال ازاين جهت بوده که شغل و حرفه راوي اقتضاي سروکار زياد با زنان را مي نمود مانند زرگر و بزاز که رفت و آمد زن ها به آن مغازه ها زياد است به ويژه زنان باديه نشين که حجاب کامل ندارند.

لذا سوال کرد: آيا هنگامي که لذت پديد مي آيد، خودداري از نگاه واجب است يا خير؟ امام(ع)فرمود: اگر همان طورکه در ظاهر براي لذت جويي نگاه نمي کني، درواقع و باطن هم خداوندبداند همين قصد را داري، اشکال ندارد چنان که درسوال از برخورد و سروکار داشتن با زنان،تعبير به ابتلا و گرفتاري نمودي و از شگفتي و جلب نظر هنگام نگاه، اظهار ناخشنودي نمودي.

سپس امام(ع) او را از زنا برحذر مي دارد.

بعضي از معاصران () روايت را برنگاه اتفاقي و لذت بردن بعد از آن، حمل نمودند. لذا امام پاسخ فرمود: زماني که خداوند از نيت پاک و درست تو خبر داشته و درنگاه، قصد وتعمد نداشته باشي، اشکال ندارد.

ولي اين توجيه بعيد به نظر مي رسد و همان معنايي که بيان کرديم، ظاهر و صحيح است().

و مورد سخن شيخ هرچند با محل بحث ما فرق دارد، ليکن تقريبا درملاک و مناط، يکي هستند.پس حکم شيخ شامل بحث مانيز مي شود.
تحريک جنسي

در فقه درمساله نگاه و تحريک به دو عنوان محرم برمي خوريم:

الف) ريبه و لذت بردن.

ب) تحريک و تهييج جنسي.

اگر هردو از راه هاي نامشروع باشند، حرامند و دو عنوان متقابل هستند که ريبه و تلذذ به مشاهده، و تحريکات جنسي به عرضه و نمايش مربوط مي شود. درمباحث ذيل در باره دوعنوان فوق بحث مي کنيم:
ريبه و لذت بردن

براي ريبه حرام سه تفسير بيان شده: ترس وقوع درحرام ازنگاه کردن ترس از فريفته شدن يعني واقع شدن در فشار غريزه جنسي و سومين معنا: ترس از خطورات ذهني بعضي از صحنه هاي حرام به خاطر نگاه به آنها.

فاضل هندي در تعريف ريبه مي گويد:

ريبه حالتي است که از نگاه به ذهن و دل انسان خطور مي کند و به معناي لذت بردن يا ترس ازمفتون شدن نيست و ممکن است ريبه را به معناي مفتون شدن، تعميم دهيم زيرا لغت راب به معناي واقع شدن در اضطراب مي باشد ().

صاحب جواهر معناي اول را ترجيح داده، مي گويد:

ظاهرا مراد از ريبه ترس وقوع در حرام است و شايد ازاين معنا تعبير به خوف فتنه شود. پس اقتصار براين دو لذت بردن و ريبه همان طور که درمتن شرايع ذکر شده، بهتر است().

استظهار صاحب جواهر صحيح است زيرا ريبه محرم حالتي است که انسان را به شک واضطراب اندازد () و بترسد که درحرام بيفتد.

بنابه گفته شيخ انصاري، دليل حرمت ريبه به معناي مذکور ظاهر است زيرا ارتکاب کاري که انسان را به حرام اندازد، يا ترس وقوع درحرام را در پي داشته باشد، حرام است و هنگامي که نگاه به زن نامحرم درنفس انسان، خوف وقوع درحرام را پديد آورد، حرمت موکد دارد.

اما معناي دوم و سوم ريبه که ترس وقوع در اثر فشار غريزه جنسي ،و ترس از فکر کردن درحرام و به ذهن آوردن صور جنسي محرم است، حرمت آنها به روشني معناي اول نيست، وهيچ يک از فقها دليل روشني برحرمت آن ذکر نکرده اند.

شاخص ترين فقيهي که متعرض دليل حرمت صورت دوم و سوم شده، شيخ انصاري است ليکن ايشان هم دليل واضحي برتحريم، بيان ننموده است ().

ايشان مي فرمايد:

اما حرمت صورت دوم و سوم، به خاطر راه يافتن فساد درآنهاست که از آن نهي شده و همچنين پيامبر صورت ابن عباس را از خثعميه برگرداند و علت آن را خوف ورودشيطان ميان آن دو ذکر فرمود که شامل هرسه معنا مي شود. پس دليل حرمت نگاه با ريبه، درهمه صورت ها مي شود زيرا ريبه به هرمعنايي که باشد، شيطاني است . ()

ولي وجه تحريم درکلام شيخ روشن نيست زيرا ادعاي اين که واقع شدن زير فشار عوامل جنسي (فريفته شدن) يا خطور صحنه هاي حرام جنسي از مفاسدي است که در اسلام از آن نهي شده، ظاهر و روشن نيست.

اما حديث خثعميه که پيامبر(ص) صورت فضل بن عباس را از او برگرداند، از طريق شيعه باسند معتبر نقل نشده، البته محدث نوري قريب به همين مضمون را از بعضي نسخه هاي کتاب الفقه منسوب به امام رضا(ع) درمستدرک روايت کرده، ولي قطعا سند ضعيف است () وبخاري در کتاب الصحيح () نقل کرده است.

با اين همه شايد برگرداندن صورت فضل از خثعميه براي اين بوده که فضل در صورت خثعميه خيره گشته بود و خيره شدن همان گونه که ذکر کرديم جايز نيست.

و شايد دليل حرمت ريبه به معناي دوم و سوم، لذت ناشي از آن باشد زيرا اين دو معناي ريبه معمولا جداي ازلذت نبوده و لذا حرام مي باشند و دليل حرمت تلذذ همان طور که عده اي ازفقها ادعا نموده اند () اجماع فقها است البته اگر اجماعي ثابت شود. بنابراين حرمت معناي دوم و سوم به دليل تلذذ خواهد بود، نه به عنوان دوم و سوم.
تحريک و هيجانات جنسي

درحرمت تحريک و تهييج جنسي، اشکالي نيست خواه درچگونگي بيرون آمدن زن باشد، يادر پوشش و لباس او، يا در انتشار تصويرها و صحنه هاي منافي عفت باشد همان طور که درمجلات و روزنامه هاي مبتذل يا در درمانهاي مهيج جنسي، متداول است.
دلايل برحرمت:
الف) حرمت ايجاد فساد:

بديهي است که امثال اين نوع کارها جوانان مسلمان را فاسد نموده وسبب سقوطشان در رذايل و فساد مي شود که يقينا حرام است.

و همان طور که نگاه با ريبه به معني خوف وقوع درحرام ، جايز نيست، انتشار و پخش تصويرها و صحنه هايي که احتمال سقوط دختران و پسران را درحرام وترس فاسد شدن آنهارا در پي دارد، حرام است، و بي ترديد از مصاديق افسادي است که خداوند در قرآن نهي فرموده.
ب) قرآن کريم:

از جمله دلايلي که برحرمت تحريکات جنسي دلالت مي کند، اين آيه از قرآن مي باشد:

ولا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن،

هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تازينت پنهانشان معلوم شود «وصداي خلخال که به پا دارند، به گوش رسد» ().

آيه، زنان را از حساس نمودن مردان و جلب نظر آنها به زينت هاي پنهان نهي مي کند تا سبب تحريک غريزه آنها نشود.

جزايري در تفسير اين آيه گويد:

اين آيه کريمه شامل برزمين زدن پاها يا زدن يکي از پا ها برديگري است که موجب تکان خوردن زياد خلخال شده که مردان نامحرم صداي آن را بشنوند، و اين کار سبب فريفتگي وتهيج آنان مي شود.

ازاين آيه استنباط مي کنيم که از هر چه سبب فتنه و فساد مي شود، مثل عطر و صدا و مانند آنهابايد پرهيز کرد ().
ج) دلالت نصوص:

اضافه برحرمت افساد، و آنچه درقرآن در باره تحريک ذکر شده، مي توانيم به بخش گسترده اي از روايات که درمسائل مختلف وارد شده، استدلال کنيم. درهمه اين روايات يک ملاک مشترک ديده مي شود و آن حرمت تحريک و تهييج جنسي است.

برخي از آن مسائل عبارت است از:

1. نهي زن از نازک کردن صدا هنگام سخن گفتن با مردان.

خداوند مي فرمايد:

يا نساء النبي لستن کاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول، فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا ()،

اي همسران پيامبر! شما همچون زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه کنيد. پس هوس انگيز سخن مگوييد که بيمار دلان درشما طمع کنند وسخن شايسته بگوييد.

آيه کريمه، همسران پيامبر را مورد خطاب قرارداده و دو حقيقت را بيان مي کند: مقدم بودن همسران پيامبر بر ساير زنان (لستنک کاحدک من النساء) و ديگري دستور به تقوا و نهي ازهوس انگيز سخن گفتن.

بي ترديد حکم دوم مخصوص همسران پيامبر نيست، زيرا درادامه همان آيه مي خوانيم:

وقرن في بيوتکن ولاتبرجن تبرج الجاهليه الاولي واقمن الصلاة واتين الزکاة واطعن للهورسوله...()،

در خانه هاي خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين «در ميان مردم» ظاهر نشويد و نماز را بر پا داريد و زکات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت کنيد.

همه اين دستورها شامل همسران پيامبر و ساير زنان مومن مي شود. پس دليلي ندارد که نهي ازسخن گفتن هوس انگيز را مخصوص همسران پيامبر بدانيم.

صاحب عروة الوثقي گويد: برزن حرام است صدايش را که نرم و نازک و زيباست و سبب تحريک شنونده مي شود، به گوش نامحرم برساند ().
2. حرمت شوخي با زنان

الف) کشي در رجال خود با سند معتبر، چنين روايت مي کند:

عن حمدويه عن العبيدي عن حماد بن عيسي عن الحسين بن مختار عن ابي بصير، قال: کنت اقريء امراه اعلمها القرآن، فمازحتها بشي ء، فقدمت علي ابي جعفر (ع) قال لي: اي شي ء قلت المراة؟ فغطيت وجهي. فقال: لاتعودن اليها ()،

ابوبصير گويد: به زني درس روخواني قرآن مي دادم، و کمي با او شوخي کردم. وقتي خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم، به من فرمود: چه چيزي به زن گفتي؟ رنگم پريد و خجالت کشيدم. بعد فرمود: ديگر به طرف آن زن نرو [و به او درس مده].

ب) در عقاب الاعمال از رسول خدا(ص) روايت شده:

ومن فاکه امراه لايملکها حبسه لله بکل کلمه کلمها في الدنيا الف عام ()،

اگر کسي با زن نامحرمي شوخي کند، خداوند در روز قيامت در ازاي هرکلمه که با او سخن گفته، هزار سال حبسش مي کند.
3. حرمت خلوت با زن نامحرم

في موثقه ابي بصير: اذا وجد الرجل مع امراة في بيت ليلا وليس بينهما رحم جلدا ()،

اگرمردي شبي را با زن نامحرم دريک اتاق بگذراند، شلاق زده مي شوند.
4. حرمت عطر زدن براي زن

روي علي بن ابراهيم بسند صحيح عن الوليد بن صبيح عن ابي عبد لله(ع) قال: قال رسول لله(ص): اي امراة تطيبت و خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع الي بيتها متي ما رجعت()،

امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل فرمود: هرزني که عطر زده از منزل خارج شود، تا زماني که به منزل بازگردد، مورد لعنت واقع مي شود.

در باره روابط مرد و زن ،باب گسترده اي درحديث و فقه است.

گرچه اين روايات در ابواب پراکنده اي درباره اين روابط وارد شده، ليکن يقينا ملاک در همه اين احکام، جلوگيري از تحريک جنسي و هيجان غريزه دو جنس مخالف در روابط ميان آنهااست.

به بيان روشن تر: مي دانيم شارع مقدس دروضع اين احکام قصد دارد زن و مرد را از وقوع درفحشا و گناهان بازدارد. لذا از کارهايي که سبب تحريک جنسي مي شود و غالبا منجر به سقوط زنان و مردان در فحشا مي گردد، منع مي نمايد.

حکم بازيگري مختلط زن در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني و تئاتر بعد از تحقيق در مباحث گذشته مي توان حکم شرعي بازيگري مختلط زنان را در فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني و نمايش ها مورد بررسي قرار داد.

بحث را در سه قسمت پي مي گيريم:
الف) بازي به عنوان زن و شوهر، خواهر و برادر و مانند آنها

1. دراين نوع بازيگري زن بايد همه بدن خود و زينتهاي آن را از نامحرمان بپوشاند.

2. ازاين حکم، دست و صورت و زينتهاي آن دو، استثنا شده.

3. بايد از بازي ها، نقش ها، سخنان و حرکات تحريک کننده دوري نمايد.

4. سخن گفتن زن با مرد جايز است.

5. اگر صدايش را هوس انگيز نمايد، حرام است.

6. همان گونه که زن مي تواند سخن مردها را گوش دهد، براي مردها نيز جايز است با زنان صحبت کنند.

7. دست دادن و لمس بدن يکديگر جايز نيست، مگر از روي لباس.
ب) نمايش و پخش

1. نمايش صحنه هايي از بازيگري زنان يا مردان به صورت مختلط که سبب تحريک زنان ومردان مي شود، جايز نيست.

2. پخش بازي هاي زنان روباز که ملتزم به حجاب شرعي نيستند و به نهي گوش نمي دهندمسلمان باشند يا کافر درصورتي که تحريک کننده نباشد، جايز است.

بنابر اين، پخش فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني که از کشورهاي غير اسلامي وارد مي شود، درصورتي که متين و با حيا بوده و تحريک کننده نباشد، اشکال ندارد.

3. پخش صداي بدون ناز و کرشمه زن جايز است. نيزپخش صحبت هاي ميان زن و مرد، زماني که همراه با تحريکات غريزه جنسي نباشد، جايز است.
ج) تماشا

1. نگاه مردان به بدن زنان و موهاي آنان حرام است همان طور که نگاه زنان به بدن مردها حرام مي باشد.

2. نگاه عادي و بدون خيره شدن به دست و صورت زن جايز است.

3. نگاه به صورت زن اگر با ريبه و همراه با ترس وقوع درحرام باشد، حرام است.

4. نگاه به صورت زن براي لذت جويي حرام است.

6.نگاه به زناني که بي حجاب و روبازاند و به حجاب شرعي پايبند نمي باشند مسلمان باشند ياغير مسلمان و به نهي از منکر گوش نمي دهند، جايز است،مگر درصورتي که قصد لذت ياخوف وقوع درحرام را درپي داشته باشد.

کليه حقوق براي پايگاه حوزه محفوظ است
انشاءالله عاقبت بخيرشويد.
التماس دعا

پربازدیدترین ها