چرا خداوند انسان را آفرید؟

متن سوال: 
درباره فلسفه آفرينش انسان نکاتي را بيان کنيد؟

سلام وقت شما بخير درباره فلسفه آفرينش انسان لازم است به اين نکات توجه کنيم: اوّل: بر اساس آيات و روايات در زمينه حکمت و فلسفه آفرينش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده که در صحنه‏ هاى مختلف زندگى دنيوى و بر سر دو راهى‏ها با اختيار خود خوبى و زيبايى را انتخاب کند و از زشتى و پليدى دورى نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراى ديگر مشاهده کند. در سراى ديگر نيکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بيرون آمده‏اند در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است که آزمايش شود و نتيجه آزمون را ببيند. دوم: انسان در دنيا براى عبادت خلق شده، يعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقيقى سفر کند. سوم: انسان براى پيمودن سير تکامل خويش پا به اين جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را يک به يک طى کند و خود را به کمال نهايى برساند. روشن است که راه اوّل و دوم يعنى آزمايش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، يعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بيرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پيدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد. در قرآن کريم به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است. در حقيقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامين آيات بود. در سوره ص مى خوانيم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما باطلاً ذلک ظن الّذين کفروا؛ ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آن‏ها است بيهوده نيافريديم واين گمان (که جهان را بيهوده و بى هدف آفريده‏ايم) گمان انسان‏هاى کافر است».(?) اين آيه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نيست. در سوره ملک مى خوانيم: «الّذى خلق الموت و الحياة ليبلوکم ايکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک نيکوکارتر هستيد».(?) در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون؛ و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(?) از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنيوى از سرمايه‏ هاى وجودى خود بهره گيرد و بيشترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است. سؤال ديگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بيهوده نيست اما خدا که هيچ احتياجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفريده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و يا نتيجه آزمايش و امور را با علم بى نهايت خود نمى داند؟ پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترين و کامل‏ترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و کمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، بايد کامل‏ترين صورت ممکن را داشته باشد. در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختيار خويش (در حالى که ميل باطنى آن‏ها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يک نمايش زيباتر از اين را هم تصوير کرد و آن اين که موجودى وجود داشته باشد که از يک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند و از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ ها دعوت مى کند ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده که از يک سو با خواسته‏ ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است واز سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايى‏ هاى پيامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف که در اوج جوانى و زيبايى در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه‏ هايى در طول تاريخ حيات بشرى تکرار مى شود. اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه ‏هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را که با اختيار کامل به سوى او مى آيند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهايى شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازى را از خدا بر طرف نمى کند زيرا اصولاً ذات الهى بى نياز مطلق است. پى نوشت‏ها: ?. ص (??) آيه ??. ?. الملک (??) آيه ?. ?. الذاريات (??) آيه ??.

پربازدیدترین ها