عملکرد حضرت علی(ع) در زمان شهادت حضرت زهرا چه بوده است؟

متن سوال: 
در رابطه با شهادت حضرت فاطمه (س) چگونه در زماني که اسدالله غالب بودند، توانستند دست به چنين کاري بزنند. منظورم عملکرد حضرت علي(ع) چه بود و چرا اين بود و چرا عملي سرسختانه در اين رابطه انجام نشده؟ لطفا منابعي در مورد تاريخ اسلامي به ويژه بعد از رحلت پيامبر اسلام نيز معرفي کنيد.

شهادت حضرت فاطمه (س) و سکوت حضرت علي(ع): واقعيت اين است که تحليل برخي حوادث تاريخي بسيار مشکل است و هضم برخي رفتارها بسيار سنگين است. اما انگيزه هاي مختلف، انسان را به جايي مي رساند که رفتارهاي ناباورانه انجام دهد. در زمان پيامبر اسلام(ص) برخي رگه هاي مخالفت با سنت نبوي و دشمني با اهل بيت از سوي برخي ياران پيامبر(ص) ديده مي شد. مانند اعتراض در صلح حديبيه، نافرماني از شرکت در سپاه اسامه، توهين به پيامبر(ص) در هنگام نوشتن وصيت و... اما کسي باور نمي کرد که اين تخلفات به جنايت تبديل شود. در اين باره توجه شما را به يک حديث از امام علي(ع) و يک تحليل درباره واقعه پشت در جلب مي کنيم: روزي اشعث بن قيس گفت: يا علي! چرا شمشير نکشيدي؟ علي(ع) به او گفت: «فلم ادع احدا من اهل بدر و اهل السابقه من المهاجرين و الانصار الا ناشدتهم الله في حقي و دعوتهم الي نصرتي فلم يستجب لي من جميع الناس الا اربعه رهط سلمان و ابوذر والمقداد والزبير و لم يکن من اهل بيتي معي احد اصول به و لا اقوي به. اما حمزه فقتل يوم احد و اما جعفر فقتل يوم موته و بقيت بين جلفين حافيين حقيرين عاجزين العباس و عقيل و کانا قريب العهد بکفر. فاکرهوني و قهروني...؛ همه اهل بدر و پيش کسوتان مهاجر و انصار را به کمک خواستم ولي از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير و از اهل بيت خودم هم کسي نداشتم که با آن بتوانم حقم را بگيرم چون حمزه در احد به شهادت رسيد و برادرم جعفر هم در موته شهيد شد و کسي برايم نماند مگر دو نفر ذليل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقيل. به خاطر نبودن يار و ياور حقم را گرفتند.» (بحارالانوار، ج 29، ص 465 ، ح 55 به نقل از کتاب سليم بن قيس). البته درباره رفتار و سيره معصومان(ع) از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» مى‏توان به قضاوت نشست. با نگرش «پيش نگاه» امامان - عليهم السلام - معصوم هستند و «قول، فعل و تقرير» آنان، به ويژه در مسائل مرتبط با امامت و هدايت جامعه، از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. با پايبندى به اين اصل اساسى بايد به صحت رفتار و سيره امامان(ع) اعتقاد داشته، به مقدار توانايى در پى کشف اسرار و دلايل آن باشيم تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بنديم. بانگرش «پس نگاه» نيز مى‏توان به خردمندى و دورانديشى امامان(ع) در موضع‏گيرى‏هاى آنان پى‏برد؛ زيرا رفتار و موضع‏گيرى امامان(ع)، با ملاحظه تأثيرگذارى در طول تاريخ و پيروزى نهايى حق بر باطل، تحقق مى‏يابد؛ اگر چه در زمان خودشان اين پيروزى اتفاق نيفتد. با اين نگاه، صبر و سکوت امام على(ع) فريادى رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ است. سکوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشکاند؛ چنان که ابوسفيان حاضر شده بود با امام على(ع) بيعت و عليه خلفا اقدام کند؛ اما امام على(ع) با آگاهى و دورانديشى دست رد برسينه آن بدخواهِ مسلمانان زد. روزى ديگر امام على(ع) در پاسخ به حضرت فاطمه(س) فرمود: «اگر مى‏خواهى نام پدرت‏ همچنان باقى بماند، بايد صبر کنيم». براساس روايتى ديگر، امام على(ع) فرمود: «به خدا قسم، اگر خطر نابودى دين و بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمى‏کردم». (بحارالانوار، مجلسى، ج‏32، ص‏61) اين دو نمونه تاريخى و نمونه‏هاى فراوان ديگر حکايت از آن دارد که حساسيت زمانه اقتضا مى‏کرد، براى حفظ ظاهر اسلام، اهل‏بيت(ع) آن چنان صبر کنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار بگذرانند. اما نکته مهم آن است که در کنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشکار بماند و سياهى ظلم و خيانت براى همگان آشکار شود. هنر امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) آن بود که به گونه‏اى رنج را تحمل کردند که روسياهى آن براى ظالمان در طول تاريخ قابل پاک شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفى در طول تاريخ به حقانيت اهل‏بيت(ع) گواهى دهد. به عنوان يک اصل کلى مى‏توان گفت: «هرگاه اظهار حق بامظلوميت همراه باشد، ماندگارى آن بيش‏تر خواهد بود و هر چه مظلوميت بيش‏تر باشد، تأثير آن حق در طول تاريخ پررنگ‏تر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانيت و مظلوميت» را در زندگانى اهل بيت(ع)، به ويژه حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسين(ع)، مى‏توان مشاهده کرد. از اين رو، کشاندن امام على(ع) براى بيعت و محنت‏هاى حضرت فاطمه(س) در اين زمينه از جهت تاريخى و روابط زمينى يک «تحميل» و ظلم آشکار بود، اما از جهت ملکوتى و آسمانى يک «انتخاب» به شمار مى‏آمد. به همين جهت، برخى اهل معرفت گفته‏اند: «على(ع) را نبردند بلکه خودش رفت؛ اما به گونه‏اى که در طول تاريخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.» درباره مظلوميت حضرت زهرا(س) و واقعه «پشت در» بايد دانست، مردم صدر اسلام احترام ويژه پيامبر(ص) به حضرت زهرا(س) را آشکارا ديده و شنيده بودند. هنوز احاديثى مانند «فاطمه بضعه منى، من اذاها فقد اذانى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را بيازارد مرا آزرده است»(صحيح مسلم، ج‏7، باب فضائل فاطمه بنت النبى(ص)). به خاطر داشتند. از اين رو، هنگامى که مى‏خواستند امام على(ع) را به اجبار براى بيعت به مسجد ببرند، حضرت فاطمه(س) پشت در آمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(س) شرم کنند و برگردند. اتفاقاً کسانى که در جلوى جمعيت بودند، وقتى دريافتند حضرت فاطمه(س) پشت در است، دست نگاه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است. اما از آخر جمعيت دستور داده شد: «و ان کانت؛ اگر چه او باشد». آن جا بود که آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد (الامامه و السياسه، ابن قتيبه، ج‏1، ص‏30). ناگفته نماند دشمنان در ظاهر انتقام گرفتند؛ اما «کبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى هميشه در حافظه تاريخ باقى ماند و حجت بر همه حقيقت جويان آشکار شد. با نگاه ملکوتى، اين يک «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(س) بود تا حقانيت علوى و مظلوميت فاطمى آميخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاريخ افروخته ماند. اين تصور که حضرت امير(ع) خود در خانه نشست و همسرش را به در خانه فرستاد، بدون توجه به مقدمات واقعه، قضاوت صحيحى نيست. بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) چندين واقعه اتفاق افتاد و قضيه پشت در رفتن حضرت زهرا(س) در راستا و طول آن وقايع بايد بررسى شود. بخشى از اين وقايع عبارت است از: 1. قبل از تجهيز و دفن پيامبر(ص)، گروهى از مسلمانان در سقيفه بنى ساعده گردآمدند و برخلاف نظر پيامبر(ص) و خداوند، خليفه تعيين کردند. 2. تبليغات عليه حضرت امير مؤمنان(ع) از همان ابتدا شروع شد؛ از قبيل اين که او جوان است، اهل مزاح است، کشنده سران مکه است و بسيارى از تازه مسلمانان به واسطه کشته شدن بستگانشان به دست حضرت على(ع) با وى دشمنى مى‏ورزند؛ به عبارت ديگر، با تمام امکانات در بى‏اعتبار کردن امير مؤمنان(ع) کوشيدند. 3. وظيفه هر مسلمان، از جمله خود حضرت امير مؤمنان(ع) دفاع از امامت و ولايت مورد نظر خداوند و رسول الله(ص) بود تا اسلام ناب حفظ گشته، دچار نابودى يا تحريف نگردد. 4. استدلال و بيانات حضرت علي ع در جامعه مدينه آن روز اثر نکرد و او را به دفاع از حق شخصى متهم کردند. 5. با توجه به روايات فراوان پيامبر اکرم(ص) در شأن حضرت زهرا(س) مردم هنوز به دختر پيامبر(ص) احترام مى‏گذاشتند؛ حتى بخشى از احترامى که براى حضرت على(ع) قائل بودند به جهت اين بود که او همسر حضرت زهرا(س) به شمار مى‏آمد. اين که تا آن حضرت زنده بود غاصب‏ها نتوانستند امير مؤمنان(ع) را به بيعت مجبور سازند و اين کار بعد از شهادت دختر گرانقدر رسول خدا(ص) تحقق يافت، به درستى اين سخن گواهى مى‏دهد. 6. دفاع از دين و ولايت - همان گونه که وظيفه هر مسلمانى است - وظيفه شخص دختر پيامبر(ص) نيز به شمار مى‏آيد؛ يعنى حضرت بايد از اعتبار خويش براى دين و ولايت مايه مى‏گذاشت و در روشنگرى مردم مى‏کوشيد. در همين راستا، حضرت زهرا(س) از اعتبار حسن و حسين(ع) نيز مايه گذاشت؛ دست آن‏ها را مى‏گرفت، شب‏ها به خانه انصار مى‏رفتند و آن‏ها را به پيروى از دين خداوند و دستور پيامبر(ص) در رابطه با امامت و ولايت ترغيب مى‏کرد. 7. بايد حجت بر مردم تمام مى‏شد و اگر آن حضرت در اين مسأله دخالت نمى‏فرمود تا به امروز گفته مى‏شد، اگر امامت حضرت على(ع) حق بود، چرا حضرت زهرا(س) تا پاى جان از آن دفاع نکرد؟ با توجه به اين هفت نکته که البته به اختصار ذکر شد، بعد از مأيوس شدن حضرت امير(ع) از احقاق - حق خود، وظيفه حضرت زهرا(س) بود که پشت در بيايد و به غاصب‏ها بگويد: على با شما کارى ندارد و بيعت نخواهد کرد؛ حتى به آن‏ها بگويد اى مردم من همان زهرايى هستم که مى‏شناسيد(صديقه، طاهره، طيبه، بضعه رسول اللَّه(ص)و...) من هرگز دروغ نمى‏گويم، پس بدانيد خلافت حق حضرت على(ع) است و شما عملى ظالمانه انجام داده‏ايد و... . اين اتمام حجّت وظيفه شرعى حضرت زهرا(س) بود و شوهر هرگز نمى‏تواند همسر خود را از انجام واجبات شرعى مثل نماز، روزه، حج واجب و...نهى کند چه رسد به واجبى با اين اهميت که از اصول دين است. در اين باره توصيه مي کنيم به کتاب هاي ذيل مراجعه کنيد: - فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر(ص)، احد رحماني همداني، ترجمه: سيد حسن افتخارزاده، انتشارات بدر، ص 784 - 679، فصول 34 - 32 - زندگي فاطمه زهرا(س)، دکتر سيد جعفر شهيدي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 165 - 108 و رنجهاي زهرا نوشته سيد جعفر مرتضي عاملي.

پربازدیدترین ها