برخورد حکومت اسلامی با مستکبران جهانی که علنا به ملتهای مظلوم ظلم می کنند و با جامعه اسلامی مخالفت کرده، چیست؟

متن سوال: 
اينجانب خواهشمندم توضيح دهيد برخورد حکومت اسلامي با مستکبران جهاني که علنا به ملتهاي مظلوم ظلم مي کنند و با جامعه اسلامي مخالفت کرده، چيست؟ از آيات قرآن صريح قرآن کريم اين چنين برداشت کرده ام که مسلمان مي بايست با آنها دوستي نورزد و مخالفت کند و درصورت حمله آنها با آنان بجنگد.(آيا اين برداشت کامل است؟) مي خواستم کمي اين موضوع را باز کنيد. دوستي نورزيدن با آنها در دنياي مدرن امروز با تمام پيچيدگيهايش چگونه است؟ لطفا دقيق نظر اسلام را بازگو کنيد چون من دراينباره درحال تحقيق هستم و با سوالات فراوان روبرو هستم. مثلا دقيقا برخورد رسانه اسلامي ، سران و مردم چگونه باشد؟ سوال ديگر اينکه باتوجه به اينکه تمام افراد در جمهوري اسلامي ممکن است به آموزه هاي اسلام يا دست کم آموزه هاي سياسي آن معتقد نباشند و از طرفي موضع حکومت نسبت به ابرقدرتان ممکن است تاثيراتي چون تحريم بر زندگي آنان داشته باشد، در اين حالت تکليف چيست و اين موضوع آيا تغييري در موضع حکومت ايجاد مي کند؟

دانشجوى محترم ضمن تشکر از اينکه اين مرکز را به منظور انعکاس ديدگاههاى خويش انتخاب نموده ايد سوال شما مشتمل بر دو بخش است که ابتدا به بخش اول پاسخ داده مى شود . در اين بخش پيش از پرداختن به اصل پاسخ بايد توجه داشته باشيم که اسلام دينى است که همانگونه که خودش جامع است براى تحليل مواضع آن نيز بايد با نگاهى جامع به آن نگريست . بر اين اساس مى گوييم زمانى که به اسلام مراجعه مى نمايييم مشاهده مى کنيم در آموزه هاى دينى دستورات مختلفى در برخورد با مستکبران و دشمنان وجود دارد که گاه ممکن است اين آموزه ها در تعارض با هم به نظر رسد . اما با نگاهى جامع نگرانه متوجه مى شويم که هيچ گونه تعارضى ميان اين اجزا وجود ندارد به عبارتى آموزه هاى اسلامى بايستى به شکل يک جدول جورچين ( پازل ) نگريسته شود که در ابتداى امر شايد اجزاى پراکنده آن به تنهايى فاقد معنا باشند و حتى باعث گيج شدن ما شوند اما با نگاهى به کل جدول در مى يابيم که هر کدام از قطعات داراى جايگاهى مخصوص در جدول مى باشد که با چيدن آنها در کنار هم اين جدول معناى اصلى و حقيقى خويش را پيدا مى کند . در موضوع مورد بحث نيز از سويى با دستوراتى دال بر شدت عمل با دشمنان مواجهيم و سخن از جنگ و جهاد و شهادت به ميان آمده و حتى در سيره عملى برخى ائمه معصومين همچون امام حسين جنگ و شهادت برجسته مى باشد اما از سويى ديگر با سيره عملى برخى ائمه ديگر مواجه مى شويم که بر طبق آن جايگاهى براى جنگ و جهاد نمى يابيم همچون صلحنامه هايى که پيامبر با مشرکان منعقد نمود ( همچون صلح حديبيه ) و يا صلح امام حسن عليه السلام که در بادى امر معارض با آموزه هاى اول مى باشد اما با کمى تامل در مى يابيم که هر کدام از اين رفتارها و آموزه ها آنگاه که در ظرف خويش قرار گيرد نه تنها تعارضى با ديگرى نخواهد داشت بلکه رفتار صحيح همان رفتارى است که در آن ظرف به آن توصيه شده و يا موردعمل قرار گرفته است . بنابر اين با در نظر گرفتن شرايط دوران امام حسين متوجه مى شويم که آنچه به حفظ وتبليغ دين اسلام و ابلاغ پيام حق و حقيقت جويى کمک مى کرد آماده شدن براى جنگ و شهادت و اسارت خاندان او بود کما اينکه امروزه نيز مى بينيم که اين ماجرا تاثيرات عميق و عظيم خود را در احياى اسلام گذارده است و حال آنکه در دوران امام حسن مجتبى شرايط جامعه اسلامى به گونه اى بود که حفظ اسلام نيازمند صلح بود و اگر هم امام حسن اقدام به جنگ و جهاد مى نمود خون او هدر مى رفت و بازتابى که ناشى از شهادت امام حسين در جامعه پديد آمد در آن مقطع به وجود نمى آمد که البته مجال تشريح اين تفاوت زمانى در اينجا نيست و براى مطالعه بيشتر مى توانيد به کتاب صلح امام حسن نوشته شيخ راضى آل ياسين ، ترجمه مقام معظم رهبرى مراجعه فرماييد . بنابر اين با يک نگاه کلى به آموزه هاى دينى در مى يابيم که آموزه هاى دينى اگر چه از اصول ثابتى برخوردارند و در راستاى اجراى شريعت اسلامى و گسترش عدل و عدالت مى باشد اما در مقام عمل و به لحاظ تاکتيک ها تفاوت هايى با هم دارند که عوامل مختلفى از جمله حفظ اساس اسلام و مصلحت جامعه اسلامى نوع رفتار احسن را براى ما معين مى نمايد . در زمينه سياست خارجى حکومت اسلامى نيز عينا با همين مساله مواجه هستيم و نمى توان به صرف اينکه در بخشهايى از آموزه هاى دينى سخن از جنگ و جهاد و . . . به ميان آمده است آن را مبناى عمل خود قرار داده و به صورت يک جانبه قضاوت نماييم بلکه لازم است تمام جوانب امر را رعايت کرده و با در نظر گرفتن ساير آموزه ها و نيز شرايط تحقق هر يکى از عناوين از قبيل جنگ ، صلح ، ديپلماسى و . . . تصميم لازم را اتخاذ نماييم . بنا بر اين اگر چه طبق آموزه هاى دينى آيات ، روايات و سيره عملى دال بر شدت عمل با کفار و گردنکشان را شاهد هستيم اما از ديگر سو با گزينه هايى همچون صلح ، مودت و . . . نيز مواجهيم که بايد حکومت اسلامى با درنظر گرفتن اصولى گزينه برتر را انتخاب نموده و بر طبق آن عمل نمايد . از طرفى در انديشه اسلامى اصولى وجود دارد که در رابطه با ساير کشورها و قدرتها و به ويژه ابرقدرتها تعيين کننده نوع رفتار ما با ديگران مى باشند که مهمترين آنها عبارتند از : 1 ج اصل امت محورى : به عبارتى از نظر دين مبين اسلام آنچه مهم است مساله امت است و نه ملت و مليت خاص . قرآن کريم هر گاه از مسلمانان ياد مى کند آنان را به نام امت ياد مى کند همچون آيه 92 سوره انبياء که مى فرمايد : « ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون يعنى اين امت شماست که امتى يگانه است و من پروردگار شما هستم پس مرا بپرستيد » فلذا بر طبق مبانى دينى مرزهاى جغرافيايى اعتبارى نداشته و در نتيجه دائره شمول کسانى که بايد از منافعشان دفاع نمود گسترش يافته و شامل تمام مسلمانان اعم از ايرانى و غير ايرانى و اعم از شيعه و غير شيعه مى شود . 2 - ظلم ستيزى واستکبار ستيزى : بر اساس مبانى دينى اسلام ما را به مبارزه هميشگى با ظلم و ستم فرا ميخواند در آموزه هاى دينى از سويى مسلمانان به پرهيز از ظلم و ستم دعوت شده اند و از سويى ديگر از مسلمانان خواسته شده است تا در برابر ظلم و ستم مستکبران و گردنکشان سکوت نکرده و با ظالمان ستيز کنند . به گونه اى که در نهج البلاغه مى خوانيم آنگاه که خبر حمله لشکر دشمنان به سرحدات اسلامى به حضرت على مى رسد و ايشان متوجه مى شوند که دشمنان زيور آلات از پاى زن يهودى کشيده اند مى فرمايد : « به خدا قسم اگر مسلمانى از غم اين حادثه دق کند و بميرد جاى ملامت نيست . » بنابر اين از نظر اسلام دفاع از هر مظلومى واجب شرعى بر مسلمانان شمرده شده است در نتيجه با اين اصل دائره شمول کسانى که در ارتباط با قدرتهاى جهانى بايستى منافعشان را در نظر گرفت گسترده تر شده و شامل غير مسلمانان مظلوم نيز مى شود . 3 ج عزت اسلامى : بر طبق آيه 141 سوره نساء ( و لن يجعل الله للکافرين على المومنين سبيلا ) مسلمان عزيز بوده و کافر حق تسلط بر مسلمان را به هيچ نحوى از انحاء نخواهد داشت . لذا حکومت اسلامى موظف است تمامى راههاى را که به سلطه کفار و قدرتهاى استکبارى بر مسلمانان منجر مى شود مسدود نمايند . اين آيه که انديشمندان مسلمان از آن قاعده اى به نام قاعده نفى سبيل استخراج نموده اند در سياست خارجى بسيار مورد توجه بوده و دولت اسلامى موظف است در برخورد با قدرتهايى که براى به چنگ آوردن منافع مسلمانان نقشه مى کشند تمامى مساعى خويش را براى در امان ماندن از راه نفوذ يا اصطلاحا سبيل بيگانگان و قدرتها به کار بندد . 4 ج تکليف محورى : بر خلاف اصول سياست خارجى اکثر کشورهاى دنيا که صرفا بر اساس منافع کشور صورت ميگيرد و در آن تنها سود و زيان مادى در نظر گرفته مى شود در حکومت اسلامى تکليف گرايى يکى از محورهاى مهم تعيين نوع رابطه با کشورهاى ديگر مى باشد و بر اساس آن در ارتباط با جوامع بيگانه لازم است تکاليف و وظايف دينى نيز مد نظر قرار گيرد و در فضاى بين المللى نيز بر مبناى تکليفى که شريعت مقدس اسلام بر دوش دولت اسلامى گذاشته است به دشمنى با يک کشور يا حمايت از يک کشور ديگر بپردازد . 5 - اصل مصلحت : بر اين اساس لازم است دولت اسلامى در ارتباط با قدرتهاى بيگانه مصلحت و جهات خير ارتباط را در نظر گرفته و تمام جوانب مثبت و منفى آن را بررسى کرده و آنگاه مصلحت را شناسايى نموده و بر اساس آن نوع رفتار معين گردد به عنوان مثال با توجه به اينکه دولت آفريقاى جنوبى از سياستهاى نژاد پرستانه حمايت مى کرد جمهورى اسلامى ايران بلافاصله پس از پيروزى انقلاب اسلامى رابطه خود را با اين رژيم قطع نمود و پس از سرنگونى رژيم نژاد پرستانه در اين کشور بلافاصله رابطه خود را با اين کشور برقرار نمودند که همه اين موارد بر اساس در نظر گرفتن مصلحت بود و يا جمهورى اسلامى ايران بر اساس مصلحت سطح روابط خود با برخى ابرقدرتها را کاهش مى دهد و يا با برخى دولتهاى اسلامى که ظاهرا چندان منافعى براى ايران ندارند اما در گستره جهان اسلام رابطه با آنها باعث خيراتى براى طرفين مى شود گسترش مى دهد . بر اساس اين مبانى در آموزه هاى اسلامى چند نوع رفتار در قبال قدرتهاى ستمکار و مستکبر نسبت به دولت اسلامى توصيه شده است : 1 ج دفاع از سرزمين ها و منافع مسلمانان و مستضعفان : در اين زمينه جواد منصورى معتقد است : « دولت اسلامى چه از نظر وظيفه اعتقادى و چه از نظر حفظ منافع و موجوديت خود لازم است از منافع وسرزمين هاى مسلمين دفاع کند زيرا صرف نظر از مسائل داخلى دنياى اسلام تضعيف هر جزء از جامعه اسلامى و از دست رفتن آن لطمه اى سنگين و جبران ناپذير به ساير اجزاى آن مى باشد . » ( جواد منصورى ، نظرى بر سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران ص 115 به نقل از صادق حقيقت ، اصول سياست خارجى دولت اسلامى ) اين عملکرد بر اساس ادله مختلف دينى در سياست خارجى مد نظر قرار گرفته است يکى از اين ادله روايتى است که در آن امام جعفر صادق عليه السلام از قول پيامبر اکرم نقل مى فرمايند : « هر کس که صداى فرياد شخصى را بشنود که مسلمانان را به يارى مى طلبد و او را اجابت نکند مسلمان نيست » ( اصول کافى ج 3 ص 252 باب الاهتمام بامور المسلمين و النصيحه لهم و نفعهم ) در اين روايت همانگونه که مشاهده مى شود سخن از يارى خواستن شخصى است که درخواست کمک دارد و عدم اجابت فرياد او به معناى مسلمان نبودن فرد تلقى شده است در حالى که تصريح نشده است که حتما فردى که دچار مشکل شده است بايد مسلمان باشد فلذا کمک به مظلومانى که مسلمانان و دولت اسلامى را به يارى فرا مى خوانند ولو اينکه مسلمان هم نباشند بر دولت اسلامى و مسلمانان واجب است و در اين راه لازم است با قدرتهايى که آنان را مورد ظلم و ستم قرار داده اند حتى وارد قتال شود . در اين زمينه در قرآن کريم خداوند متعال مى فرمايد : « چرا شما در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى جنگيد ؟ همانان که مى گويند : پروردگارا ما را از اين شهرى که مردم اش ستم پيشه اند بيرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار داده و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما . » ( نساء / آيه 75 ) بنابر اين اصل دفاع از مظلومين و مستضعفين امرى مسلم است اما براى تحقق عينى آن لازم است شرايطى را نيز در نظر گرفت از جمله اينکه دولت اسلامى قادر به پاسخگويى باشد لذا بر طبق آيه « لايکلف الله نفسا الا وسعها » و امثال آن توان پاسخگويى و حمايت دولت اسلامى بين حداقل و حداکثر با توجه به شرايط داخلى و جهانى در نوسان است . ( مبانى ، اصول و اهداف سياست خارجى دولت اسلامى ، صادق حقيقت ، ص 93 ) در نتيجه امروزه که شرايط جهانى به گونه اى است که امکان مبارزه مستقيم با برخى ظالمان از جمله رژيم جعلى صهيونيستى وجود ندارد شکل مبارزه تغيير يافته و جمهورى اسلامى ايران حمايت هاى خويش را از حمايت نظامى به حمايت مالى و معنوى تغيير مى دهد و تجربه امروز دنيا نيز نشان مى دهد که اين حمايتها توانسته است آثار مثبت خود رابر جاى بگذارد چرا که حمايتهاى معنوى که جمهورى اسلامى ايران به عنوان مثال از مردم مظلوم فلسطين انجام مى دهد باعث دميده شده روح مقاومت و ايستادگى در جان نيمه افسرده آنها شده و در شرايطى که رهبران مبارز سابق آنها ذليلانه در حال امضاى قرار داد صلح و به رسميت شناختن اسرائيل بودند جوانان شجاع فلسطينى توانستند دليرانه دربرابر چهارمين ارتش دنيا 22 روز مقاومت کنند . با اين حال لازم است دولت اسلامى از هر گونه اقدام مشروعى که بتواند به تحقق اهدافش کمک نمايد استفاده نمايد و از کليه ابزارهاى ممکن بهره جويد ولو اينکه اين ابزارها را خود دولتهاى استکبارى فراهم نموده باشند به عنوان مثال درحال حاضر جمهورى اسلامى ايران اگر چه ساختار سازمان ملل متحد را ساختارى ظالمانه دانسته و آن را در جهت منافع برخى قدرتها قلمداد مى کند اما به استفاده ابزارى از اين تريبون عمومى به منظور دفاع از حقوق حقه خود و ساير ملتها ى مستضعف و نيز افشاى چهره مستکبران عالم مى پردازد . و راز نگرانى غربى ها از حضور رئيس جمهور کشورمان در اجلاس سالانه سران درنيويورک را بايد در کارآمد بودن استفاده از اين تريبون درراستاى افشاى چهره استکبار جهانى توسط رئيس جمهور کشورمان دانست . 2 ج افزايش و تقويت پايه هاى مقبوليت نظام به منظور پشتيبانى مردمى از نظام اسلامى و آرمانهاى اسلامى آن 3 - فراهم نمودن زمينه هايى که بتوان در برابر قدرتهاى جهانى ايستادگى نمودو کمترين سطح آسيب پذيرى را داشت از جمله اين اقدامات عبارتست از تلاش براى خودکفايى هر چه بيشتر که کشور را در برابر تهديدهاى ابرقدرتها به تحريم مصونيت مى بخشد به عنوان مثال دولتهاى استکبارى به دنبال مواضع حقه کشورمان و با اطلاع از نياز کشورمان به بنزين تلاش نمودند تا از اين حربه به منظور به زانو در آوردن کشور ما استفاده کننداما با درايت مسئولان نظام طرح توليد بنزين داخلى به سرعت اجرايى شده و تير دشمنان به سنگ خورد ، تلاش براى ارتقاى سطح توسعه و آبادانى کشور و ارائه الگويى از نظام پيشرفته و توسعه يافته در تمام جوانب در کشور به جهانيان ، تلاش براى جلب رضايتمندى داخلى از طريق تامين خواست هاى داخلى ، ترويج روحيه خود اتکايى و نيز فرهنگ استکبار ستيزى در ميان مردم و . . . . 3 - تقويت رابطه و همبستگى با دولتهاى همسايه ، دولتهاى اسلامى ، دولتهاى تحت ستم و نيز دولتهاى بزرگ غير محارب در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز به طور کلى به اين راهکارها در اصول 152 - 153 و 154 اشاره شده است به عنوان مثال در اصل 152 قانون اساسى چنين آمده است : « سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بر اساس نفى هر گونه سلطه جوئى و سلطه پذيرى ، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى کشور ، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب استوار است . » و يا در اصل 154 قانون اساسى چنين آمده است : « جمهورى اسلامى ايران سعادت انسان در کل جامعه بشرى را آرمان خود مى داند و استقلال و آزادى و حکومت حق وعدل را حق ههمه مردم جهان مى شناسد . بنابر اين در عين خود دارى کامل از هر گونه دخالت در امور داخلى ملت هاى ديگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برار مستکبرين در هر نقطه از جهان حمايت مى کند . » به دنبال دانستن نظر اسلام در باره نحوه رفتار با قدرتهاى مستکبر اين سوال پيش مى آيد که چه ديدگاههايى در زمينه نحوه تعامل حکومت اسلامى با جهان و ميزان رعايت مصلحت هاى دينى و وظايف شرعى در اين زمينه ارائه شده است ؟ در پاسخ به اين سوال مى توان نظريات مختلفى که تاکنون ارائه شده را ميتوان بررسى کرد که از ميان آنها سه نظريه برجسته تر هستند : نخست : نظريه ملى گرايى است که بر اساس آن حکومت اسلامى معنا نداشته و بيشتر بايد از حکومت مسلمانان ايران ياد نمود بر اين اساس چيزى به نام وظيفه دينى وجود نداشته و هدف حکومت بايستى صرفا تامين منافع ملى ايران باشد در نتيجه بر طبق اين ديدگاه اگر مثلا برقرارى رابطه با رژيم صهيونيستى تعارضى با منافع ملى ما نداشته باشد بايد بدون در نظر گرفتن اصول دينى و انسانى با آن رابطه برقرار نمود و در قبال مساله اى به نام فلسطين و مظلوميت آن نيز بايد صرفا به لحاظ انسانى احساس همدردى نمود و لزومى به پرداخت هزينه براى حمايت عملى از آن نيست . البته اين ديدگاه که مدعى است منافع ملى رابر منافع دينى مقدم مى دارد تنها در مقام نظر و تئورى مدعى دفاع از مليت ايرانى است و در مقام خارج چندان التزامى به اين مساله ندارد و بيشتر منافع قدرتهاى جهانى سلطه گر را مقدم مى دارند چنانکه در زمان طاغوت بيشترين همکارى را با رژيم و بيگانگان داشت يا در زمان هجوم همه جانبه عراق به خاک ايران اسلامى حتى يکى از مدعيان ملى گرايى حاضر به حضور در صحنه دفاع از ميهن اسلامى نشدند و حتى دلاورمردان مدافع خاک ايران را به دليل اصرارى که بر ادامه جنگ تا پاکسازى کامل خاک ميهن از سربازان رژيم صدام داشتند تخطئه کرده و مى کنند . همچنين عليرغم موضع منفى که نسبت به همدردى مردم ايران با مظلومين تحت ستم دنيا دارند به دنبال حادثه 11 سپتامبر و فروريختن برجهاى دوقلو همين مدعيان با در دست گرفتن شمع در يکى از ميادين تهران اجتماع نموده و مراسم عزادارى برگزار نمودند . بنا بر اين همانگونه که مشاهده مى شود نام سلطه پذير بيشتر لايق اين سياست مى باشد . ديدگاه دوم ديدگاه تکليف مدار افراطى مى باشد که بر اساس آن هيچ مصلحتى نمى تواند محدوده عملکرد دينى ما را مضيق کند و در نتيجه لازم است به هر نحو ممکن برداشتها و تفاسير عمدتا خشونت آميز و انقلابى خويش از آموزه هاى دينى را به کرسى بنشانيم و لو اينکه اين کار به از بين رفتن حکومت اسلامى و نابودى جامعه اسلامى و حذف خود صاحبان اين تفکر از صحنه روزگار منجر شود . اين ديدگاه ديدگاهى است که ريشه هاى تاريخى آن در تاريخ اسلام به امثال زيديه بر مى گردد که بدون در نظر گرفتن امام حاضرى که امامتش بر اساس مستندات دينى به اثبات رسيده است تنها قيام با شمشير را ملاک حقانيت امام مى دانستند و در نتيجه دست به افراط گرى هايى زدند که نتيجه آن اين شد که علاوه بر گمراه نمودن برخى از شيعيان پاک و احساساتى و به ويژه جوانان شيعه نيروى عظيمى از شيعيان را هدر داده و امروزه نيز تقريبا نشانى از آنها مشاهده نمى کنيم . اين در حالى بود که در همان زمان امامان حاضر از قبيل امام باقر و امام صادق آنها را نصيحت مينمودند که در حال حاضر مصلحت اسلام و مسلمين اقتضاى مبارزه و جهاد را ندارد . در جريان تحولات پس از پيروزى انقلاب اسلامى چنين تفکرى در ميان برخى مبارزان و انقلابيون شکل گرفت و آنها بدون در نظر گرفتن مصالح حکومت تازه تاسيس شده اسلامى قصد انجام اقدامات خودسرانه خود با بهانه تکليف داشتند که اگر امام راحل جلوى اين کار را نمى گرفت ضربه محکمى از ناحيه اين گروهها به حکومت اسلامى تازه تاسيس شده وارد مى شد . نمونه بارز اين تفکر را در تفکرات مهدى هاشمى معدوم مشاهده مى کنيم که در ابتداى پيروزى انقلاب اسلامى با تاسيس واحد نهضت هاى آزاديبخش تلاش مى کرد تا به دخالت عملى در کشورهاى ديگر به بهانه حمايت از جنبش هاى آزادى بخش اين کشورها بپردازد و بدين ترتيب با ارائه تصويرى همچون تصويرى که امروزه جهانيان از القاعده و طالبان دارندبهانه هاى لازم براى قدرتهاى استکبارى براى تهاجم نظامى به ايران را فراهم نمايد که البته با درايت هاى امام خمينى و تفاسير روشنگرايانه اى که امام راحل از صدور انقلاب انجام دادند و اقدامات عملى نظام از جمله انحلال واحد مذکور در کنار حمايت هاى معقولانه و مطابق با مصلحت حکومت اسلامى از نهضت هاى آزادى بخش هم انقلاب اسلامى پيام خود رابه جهان صادر کرد و هم از دادن هر گونه بهانه اى به دشمنان براى به خطر انداختن اصل نظام تازه بنياد اسلامى جلوگيرى کرد . همين تفکر در دوران جنگ اول خليج فارس و حمله غرب به سرکردگى آمريکا به عراق بار ديگر فعال شده و برخى از فعالان سياسى ساده دل منتسب به انقلاب اسلامى ضمن اينکه تواب دانستن صدام و حتى مقايسه او با خالد بن وليد ، سردار مشرکين که بعدها مسلمان شده و تبديل به سردار سپاه اسلام شد ، از مسئولين جمهورى اسلامى درخواست نمودند که به نفع عراق با آمريکا وارد جنگ شود ، بهانه اى که آمريکا از ابتداى پيروزى انقلاب اسلامى به دنبال آن بود اما باز هم با درايت هاى بى نظير رهبر معظم انقلاب اسلامى اين تير دشمنان به سنگ خورد . البته شايان ذکر است که افرادى که تابع چنين تفکراتى هستند الزاما انسانهاى مغرضى نيستند و برخى از آنان از روى سادگى و به دليل عدم توانايى براى درک مصلحت هاى جامعه اسلامى چنين اعتقاداتى پيدا مى کنند . تفکر سوم که اصطلاحا تفکر ام القرا ناميده مى شود ديدگاهى است متعادل که معتقد است سرزمينى که حکومت اسلامى در آن برقرار شده است ام القراء ناميده مى شود و وجود حکومت اسلامى ولو به صورت حداقلى - يعنى حکومتى که در آن امکان اجراى برخى احکام شريعت موجود نباشد و يا نتواند کاملا بر طبق آئين اسلام تصميم گيرى نموده و به وظايف دينى خودبه صورت کامل عمل نمايد - از بى حکومتى يا حکومت غير دينى مطلوبيت بيشترى دارد بر اين اساس حکومت اسلامى بر طبق آموزه هاى دينى موظف است به آموزه هاى دينى به صورت کامل عمل نموده و بر اساس مصلحت هاى موجود در قبال قدرتهاى استکبارى قدمى عقب ننشيند تا جايى که اصل حکومت اسلامى و ام القراء در خطر نيفتد . در اين زمينه دکتر جواد لاريجانى معتقد است : « همواره مصالح امت اولويت دارد مگر اينکه هستى ام القرا که حفظ آن بر همه امت و نه تنها مردم ام القرا واجب است به خطر افتد » ( جواد لاريجانى ، همان به نقل از دکتر بيژن ايزدى ، درآمدى بر سياست خارجى جمهور ى اسلامى ايران ) بنابر اين به عنوان مثال حکومت اسلامى بنا بر اصول مسلمى از جمله اصولى که مسلمانان را به يارى نسبت به همديگر فرا مى خواند از جمله حديث معروف که مى فرمايد : « من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم يعنى هر کس که فرياد کمک خواهى مسلمانى را بشنود و به فرياد او نرسد مسلمان نيست » ، موظف است به طور عملى از مردم فلسطين و يا مظلومان ساير نقاط جهان که در تحت ظلم و ستم قدرتهاى سلطه گر اسيرند حمايت کرده و با آنان وارد جهاد شود اما با توجه به اينکه جهاد عملى حکومت اسلامى در ايران و آغاز مبارزه از سوى ايران موجب افتادن بهانه به دست قدرتها شده و در نهايت باعث به خطر افتادن اصل ام القرا مى شود لذا تا کنون اقدام عملى در جهت دفاع از مردم فلسطين به شکل حضور در برنامه جهادى انجام نشده است اما باتوجه به اينکه ام القرا موظف است هر گونه اقدامى که مطابق بامصلحت بوده و ام القرا را نيز به خطر نياندازد را انجام دهد در حال حاضر جمهورى اسلامى ايران حمايت هاى غير مستقيم خود را ازمقاومت مردم فلسطين و لبنان به گونه اى طراحى نموده است که ضمن عدم حضور مستقيم در صحنه مبارزه با ظالمان از طريق اشاعه فرهنگ مقاومت و تقويت روح بيدارى در ميان مردم مظلوم فلسطين و لبنان ، خود آنها را وارد صحنه دفاع از حقوق خويش نموده است به گونه اى که عليرغم عدم کمک مستقيم تسليحاتى به مقاومت همه جهانيان ، مقاومت حق طلبانه مردم مظلوم فلسطين و لبنان را از ناحيه حمايتهاى معنوى حکومت اسلامى ايران مى دانند و در اين ميان با تلاشهاى روشنگرانه حکومت اسلامى جهانيان نيز به ظالم بودن سلطه گران و لزوم استيفاى حقوق مسلّم مظلومان واقف شده اند . بنا بر اين طبق آموزه هاى دينى اصول ثابت و مسلمى وجود دارد که بر اساس آنها و با درنظر گرفتن مصلحت ها نوع برخورد حکومت اسلامى با قدرتهاى سلطه گر مشخص و معين مى گردد . بر اين اساس مقتضاى مصلحت جامعه اسلامى گاه صلح و آرامش است و گاه ايستادگى براى گرفتن حق . امام على عليه السلام در ضمن نامه 53 نهج البلاغه به اين مطلب اشاره مى کند و مى فرمايد : « هرگز صلحى که از سوى دشمن پيشنهاد شده و در آن رضايت الهى است ( در واقع مصلحت نيز بر همين اساس مى باشد ) رد مکن که آسايش فکرى تو ، و امنيت کشور در صلح تامين مى گردد . لکن زنهار از دشمن خود پس از آشتى کردن زيرا گاهى دشمن نزديک مى شود تا غافلگير کند پس دور انديش باش و خوشبينى خود را متهم کن . حال اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد يا در پناه خود او را امان دادى به عهد خويش وفادار باشد وبر آنچه بر عهده گرفتى امانت دار باشد و جان خود را سپر پيمان خود گردان زيراهيچ يک از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست . » ( نهج البلاغه ، نامه 132 / 53 ترجمه محمد دشتى ) همانگونه که مشاهده مى شود جلوه هاى سه اصل مهم عزت ، حکمت و مصلحت در اين توصيه امام على به مالک اشتر کاملا عيان مى باشد . نتيجه اين که اسلام دين رحمت و رافت است و هدف اسلام نيز هدايت تمامى جوامع اسلامى است و در اين راه اصل بر صلح و مسالمت و استفاده از برهان و منطق است کما اينکه خداوند متعال به پيامبرش مى فرمايد : « و جادلهم بالتى هى احسن » يعنى با جدال احسن با مخالفان ومشرکان برخورد کن . اما در برابر مستکبران و زورگويان اسلام ايستادگى و پايدارى را توصيه مى نمايد و مسلمان حق ندارد شيوه اى را اتخاذ نمايد که به ذلت او منجر شود . حکومت اسلامى نيز موظف است در برابر قدرتهاى سلطه گر چنان شيوه اى را برگزيند که هم حکومت اسلامى حفظ شود و هم مصالح اسلام و مسلمين رعايت شود بنا بر اين بهترين شيوه اتخاذ تصميم در برابر قدرتها و سلطه گران و اساسا هر گروه و طائفه اى درنظر گرفتن سه عزت ، حکمت و مصلحت مى باشد که در حال حاضر در جمهورى اسلامى ايران اساس سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران قرار گرفته است . در زمينه نقش رسانه هاى اسلامى نيز مى توان چند وظيفه را بر عهده رسانه ها نهاد : آگاهى بخشى به مردم نسبت به حقوق خود در برابر استکبار ، تشجيع مردم تحت ستم و نيز مردم تحت فرمان حکومت اسلامى به منظور ايستادگى در برابر قدرتها و تقويت روحيه مقاومت و جهاد در آنان ، تلاش براى تقويت روحيه خودباورى در ميان مردم و نشان دادن قابليتهاى آنان در برابر ابرقدرتها ، حمايت از اقتدار دولت اسلامى ، مقابله با تهاجمات رسانه اى دشمنان ، تلاش براى انعکاس واقعيتهاى جهان به مردم و افشاى چهره زشت و کريه استعمار آشکار و پنهان و به ويژه پديده استعمار فرانو که بزرگترين ومهمترين وظيفه مردم نيز تقويت همبستگى ملى و آمادگى براى مقابله با ابرقدرتها و نيز پشتيبانى از مواضع عزتمندانه دولت اسلامى مى باشد . اما در باره بخش دوم سوال نيز بايد بگوييم لازم است حکومت اسلامى به منظور جلوگيرى از خطراتى که عواقب ناشى از برخورد عزتمندانه با سلطه گران براى مردم فراهم مى آورد اقداماتى انجام دهد که از جمله آنها برخورد با نقطه ضعف هايى است که ميهن اسلامى را آسيب پذير مى کند و مهترين جلوه آن درتلاش حکومت اسلامى براى خودکفايى و رهايى از وابستگى به ابرقدرتها مى باشد چرا که بر طبق الگوهاى توسعه غربى کشورهاى جهان بايد به دو بخش توسعه يافته و توسعه نيافته و اصطلاحا مرکز و پيرامون يا شمال و جنوب تقسيم شوند که در اين ميان اراده ابرقدرتها بايد تعيين کننده ميزان رشد و توسعه کشورهاى پايين دست باشد بنا براين نظامى از وابستگى ها به ابرقدرتهاى سلطه گر شکل مى گيرد که در اثر آن هيچ کشورى خارج از الگوهاى طراحى شده براى وى از سوى قدرتها توان رشد و توسعه پيدا نمى کند و از سويى ديگر نيز همين مساله به سوپاپ اطمينان قدرتها براى جلوگيرى از شکل گيرى هر گونه اراده خارج از اراده سلطه گران در اين مناطق مى شود بر همين اساس هر گونه مقابله با نظام سلطه به معناى نابودى خود تلقى مى گردد . در انقلاب اسلامى ايران نيز همين مساله مطرح شده و قدرتهاى جهانى با قطع ارتباط با ايران و تحريم ورود کالاهاى اساسى به کشورما تلاش نمودند تا رگ حيات ملت را قطع نمايند اما خوشبختانه با درايتى که مسئولان انقلابى جمهورى اسلامى ايران به خرج دادند اين تهديد عظيم خود تبديل به فرصت عظيمى شد که درنتيجه آن کشور ما که با انواع تحريم ها مواجه بود امروزه به يکى از کشورهاى پيشتاز در زمينه رشد و توسعه تبديل شده است به گونه اى که طبق آمار منتشره از سوى سازمان ملل متحد جمهورى اسلامى ايران در زمينه سرعت رشد توسعه درميان کشورهاى جهان سومين کشور جهان محسوب مى شود . اندکى قبل نيز نتيجه تهديد به تحريم بنزينى جمهورى اسلامى ايران منجر به تلاش متخصصان داخلى و رسيدن ايران به خودکفايى در توليد بنزين شد به گونه اى که طبق گفته رئيس جمهور در جمع مردم استان اردبيل همان قدرتهايى که به تهديد ايران در زمينه بنزين دست زده بودند امروز حاضرند بنزين باقيمتى کمتر از بازار جهانى به ايران بفروشند . بنابر اين حکومت اسلامى با فراهم کردن پيش زمينه ها و اتکا به توان داخلى خود و نيز تقويت روح خودباورى مى تواند به راحتى تهديد ها را به فرصت تبديل کند ضمن اينکه اساسا امروزه تحريم بيشتر سخنى است در حد حرف و تهديد وگر نه باتوجه به اينکه شرکت هاى غربى بيشترين ضربه را از تحريم ها ميخورند خود کشورهاى متبوعشان حاضر به عملى کردن تحريم ها نيستند کما اينکه در اوج تحريمهاى آمريکا بر عليه شرکت هاى طرف معامله با ايران شرکت هاى نفتى همچون شل ، توتال و . . . قرار دادهاى ميلياردى با جمهورى اسلامى ايران منعقد کردند . بنابر اين با توجه به اين واقعيتها لازم است رسانه ها آگاهى لازم را به کسانى را که داراى روحيه ايمانى قوى به منظور ايستادگى در برابر ابرقدرتها و تهديدهاى آنها نيستند بدهد تا ترس و هراس آنها نيز ازغول هفت سرى که با توجه به تدابير دولت اسلامى خارج از توهمات رسانه هاى تابعشان واقعيتى ندارد فرو بريزد . بنابر اين لزوم دست کشيدن حکومت اسلامى از اهداف و آرمانهاى والاى خود به صرف اندکى ترسيدن افراد ضعيف النفس حربه اى است که دشمنان نظام اسلامى از آن استفاده مى کنند و متاسفانه در برخى موارد نيز به نتيجه رسيده اند به عنوان مثال آنان با همين حربه کليه تاسيسات هسته اى کشورى مثل ليبى را تعطيل نموده و کارى نمودند که خود دولت ليبى کليه تجهيزات خود را سوار بر کشتى به ايالات متحده بفرستد اما باوجود تهديداتى که همواره بر سر ملت ايران سنگينى مى کند به دليل ايستادگى ملت و دولت اسلامى ايران نه تنها نتوانسته اند تهديدات خود راعملى نمايند بلکه به تدريج مجبور به پذيرش برخى واقعيات شده اند لذا ترس برخى افراد در نظام اسلامى باعث تغيير در روند تصميم گيرى هاى حکومت اسلامى نمى شود مگر اين که خطر چنان باشد که کليت نظام اسلامى را تهديد کند که در آن صورت همانگونه که در بالا اشاره شد بر طبق مصلحت رفتار مى شود و البته در حال حاضر چنين تهديدى که بتواند در عين حال خطر ساز هم باشد وجودخارجى ندارد . در پايان به منظور آشنايى هر چه بيشتر شما با مبانى دينى رابطه دولت اسلامى با بيگانگان و به ويژه دولت اسلامى منابع زير جهت مطالعه معرفى مى گردد : 1 ج سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران ( اصول و مسائل ) ، دکتر منوچهر محمدى ، نشر دادگستر 2 ج ديپلماسى و رفتار سياسى در اسلام ، سيد عبدالقيوم سجادى ، نشر بوستان کتاب 3 ج مبانى ، اصول و اهداف سياست خارجى دولت اسلامى ، سيد صادق حقيقت نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى 4 ج درآمدى بر سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران ، دکتر بيژن ايزدى ، نشر مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم دانشجوى گرامى اميدواريم اين پاسخ ذهن پرسشگر شما را قانع نموده باشد و اگر هم ابهامى در پاسخ موجود باشد لطفا با بيان واضح و دقيق ابهام ما را در ارائه خدمت به خودتان يارى فرماييد .

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها