آیا امام علی کسانی را که درباره او غلو می کردند را کشتند؟

متن سوال: 
شيخ صدوق ? يحضره الفقيه يکي از 4 کتاب معتبر شيعه - جلد 4 -صفحه : ??? امام محمّد باقر عليه السّ?م فرمود: هنگامى كه امير المؤمنينعليه السّ?م از مبارزه اهل بصره ‏(جمل‏) فارغ گشت هفتاد تناز زطّىها ‏(يعنى سودانى و يا هندىها) نزد او آمده و س?مكردند و به زبان خود با او سخن گفتند تا اينكه آن حضرتفرمود : من آنچنان كه شما پنداشتهايد نيستم من بنده خدا ومخلوق او هستم، فرمود: آنها ابا كردند، - و خدا لعنتشان كند -گفتند: نه تو خودت او ‏(يعنى خدا) هستى، آن حضرت فرمود:اگر از اين عقيده و گفتارتان دست برنداريد و توبه نكنيد وبسوى خدا باز نگرديد شما را خواهم كشت، فرمود: باز هم اباكرده و نپذيرفتند كه توبه كنند و به توحيد بازگردند. پس امامعليه السّ?م دستور فرمود كه چاههايى براى آنان حفر كنند وپارهاى را به پاره ديگر اتّصال دادند ‏(نقب زدند) سپس آنها رادر آن حفرهها ريختند و در حفره آتشافروختند و سر آن چاهها را پوشانيدند تا دود از آن نقبهاعبور و همه را خفه كرد و بقتل رسانيد و ه?ك گشتند داعشي واقعي به اين ميگفتن..... اسلام واقعا راسته؟!!!

اين روايت در کافي ج 7، ص 257، ح 8 و 23 و وسائل الشّيعة: ج 28، ص 335، ح آمده است، بديهي است که وسايل از کافي نقل کرده باشد. نقد روايت اولا: در کافي سند آن مرسل است، زيرا در انتهاي سند آمده است… عن رجل عن ابي عبدالله و ابي جعفر. همين روايت، بدون سند و قدري متفاوت در مناقب ابن شهر آشوب آمده و اشعاري هم از قول امام درباره آن، روايت شده است(1) اگر روايتي مرسل باشد يعني مشخص نيست که چه کسي آن را از ابي عبدالله وابي جعفر نقل کرده، چطور ميشود به چنين روايتي اعتماد کرد. از آن گذشته،چطور و چگونه چنين حکايت مهمي، بايد تنها در يک روايت با سند مرسل(که همو مي تواند منبع بقيه باشد، چون ساير نقل ها، فاقد سند است) آمده باشد و در هيچ منبع معتبر شيعي ديگر و نيز منابع تاريخي و روايي اهل سنت حکايت نشده باشد؟ چطور عراق اين زمان که حتي جزئيات اخبارش ضبط شده است، اين ماجراي مهم را در حافظه تاريخي خود نگاه نداشته است؟ چگونه است که در کتاب الجمل شيخ مفيد که تمام حکايات جنگ جمل آمده، اين حکايت که درست پس از جنگ و در امتداد آن رخ داده و اهميت هم دارد، نيامده است؟ ايا چنين واقعه مهمي از ديد تاريخنگاران چون طبري و... به دور مي ماند، چرا هيچ يک از تاريخنگاران متعرض آن نشده اند. ثانيا: آنکه محتواي اين نقل اشکالاتي دارد که بايد درباره آن تأمل کرد. اين که گروهي هندي با زندگي کوچ نشيني – در اطراف بصره که هنوز با اسلام آشنا نشده اند، و براي اولين بار علي بن ابي طالب(عليهم السلام) را ديده اند، يکبار غالي شوند و از همه مرزها عبور کرده، مدعي الوهيت خليفه مسلمانان شوند، امري بعيد و در واقع غير قابل قبول است. آدمي از خود نمي پرسد که آنان از امام علي(عليهم السلام) چه ديدند که يکباره قائل به الوهيت او شدند؟ اين زماني است که تازه امام به بصره رسيده و همان وقت جنگ کرده و فاتح شده است. در حالي که پيش از آن پايش به بصره نرسيده بود. ثالثا: نکته آنکه چنين حکايتي، آن هم با اين يک نقل، و با سند مرسل و ضعيف نمي تواند در يک چنين امر مهمي قابل اعتنا و اعتماد باشد. به عبارت ديگر، روا نيست چنين حکم مهم شرعي که همان آتش زدن يا با دود خفه کردن هفتاد نفر از زط ها، با چنين روايتي اثبات شود. رابعا: آنکه عذاب دادن به آتش نيز که در اين نقل آمده خود محل بحث است. روايتي منسوب به پيامبر(ص) در منابع حديثي آمده است که: لا تعذّبوا بعذاب الله. بر اساس همين روايت، برخي گفته اند که در ماجراي مزبور، ابن عباس بر امام علي(عليهم السلام) اعتراض کرد و گفت: اگر من بودم، آنان را با شمشيري مي کشتم، زيرا رسول خدا(ص) فرمود: لا تعذّبوا بعذاب الله(2). و در جايي آمده که امام علي(عليهم السلام) اشکال او را پذيرفته و از وي تعريف هم کردند(3). شگفت آن که در نقل بالا آمده بود که امام آنان را با آتش نسوزاند، بلکه با دود خفه کرد! همه اين موارد دليل آن است که ماجرا مشکوک و بي اعتبار است. خامسا: نکته آن که اختلاف ميان همين چند نقل مربوط به اين حکايت نيز خود نشانگر آن است که ماجرا محل ترديد است. در مناقب ابن شهر آشوب در اساس بحثي از کندن چاه و دود نيست، بلکه تنها آمده است که قنبر يکي يکي آنها را آورده در آتش مي انداخت!(4). رفتار عدالت محور حضرت علي عليه السلام حتي با دشمنان، مرسل بودن روايت در منبع اصلي يعني کافي، نيامدن اين مطلب در کتابهاي تاريخي همچون جمل شيخ مفيد، اختلاف در محتواي گزارش و... از نکاتي است که اين واقعه را بعيد مي کند. پي نوشت ها: 1.ابن شهر آشوب مازندراني، مناقب أل ابي طالب، قم، انتشارات علامه، 1379ق، ج1، ص 265. 2.طوسي، ابوجعفر محمد بن حسن، المبسوط في فقه الامامي‍?، تهران، المکتبه المرتضويه، 1387ق. 281/7. 3.ابن عساکر شافعي، تاريخ دمشق، بيروت، دارالفکر، 1415 ق.189/73؛ ابن کثير ابوالفداء‌اسماعيل بن عمر دمشقي، البداي‍? و النهايه، بيروت، دارالفکر، 1986م 13/8. 4.ابن شهر آشوب مازندراني، مناقب أل ابي طالب، قم، انتشارات علامه، 1379ق، ج1، ص 265.

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها