چرا قیام مختار عاقبت به خیر نشد؟

متن سوال: 
چرا مختار عاقبت به خير نشد؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم

صحيح آن است که بگوييد چرا قيام مختار عاقبت به خير نشد؟
آنچه در باره سرانجام قيام مختار مي توان بيان داشت اين است که:
مهم ترين اقدام مختار را مي‏توان مقابله با سپاه شام دانست. اين مقابله در سال 67 هجري ميان سپاه اعزامي مختار، به فرماندهي ابراهيم بن اشتر، و سپاه شام، به فرماندهي عبيد الله بن زياد، صورت گرفت. در اين جريان برخي از مهم ترين رهبران شام، که مدتها در جنگ هاي مختلف عليه عراق شرکت کرده بودند، کشته شدند. عبيد الله بن زياد، حصين بن نمير سکوني، شرحبيل بن ذي الکلاع، از کشته شدگان بودند. باقيمانده سپاه نيز لنگان و گريزان در سرزمين موصل آواره گشتند. از اين رو بصره، مأمن فراريان کوفه و پايگاه زبيريان در عراق گشت. فراريان کوفه از مسببين اصلي حمله مصعب بن زبير به کوفه بودند. آنها با تحريک مصعب بن زبير، او را وادار کردند تا مختار را سرکوب کرده و کوفه را نيز زير سلطه زبيري ها درآورد. در اين رابطه افرادي چون محمد بن اشعث‏ بن قيس که از قاتلان امام حسين(ع)بود، در شمار افرادي بودند که به عنوان يکي از فرماندهان نيروهاي زبيري به کوفه حمله برد. آنها علاوه بر آن، افرادي را فرستادند تا با تبليغ، مردم را از حمايت مختار باز دارند.
اضافه بر آن، ابراهيم اشتر، که خود در موصل حاکميت‏يافته بود، حاضر به بازگشت ‏به کوفه براي حمايت از مختار نشد. مختار نيز کوشيد تا مردم کوفه را بسيج کند. او گفت که چگونه اشراف فراري موجب تحريک ساير گناهکاران شده‏اند تا حق را از بين برده و باطل را حاکم کنند. هنگامي که نيروهاي دو طرف در برابر هم قرار گرفتند، زبيري ها خواستار آن بودند که نيروهاي مختار با پذيرفتن بيعت ‏با عبد الله بن زبير به عنوان‏ «امير المؤمنين‏» دست از جنگ بردارند. ياران مختار نيز از آنها خواستند تا با مختار بيعت کرده و خلافت را به‏«آل رسول‏» واگذار کنند. در اين جريان فرمانده اصلي نيروهاي زبيري، مهلب بن ابي صفره، و فرمانده نيروهاي مختار، احمر بن شميط بود. محمد بن اشعث نيز فرماندهي نيروهاي فراري کوفه به بصره را بر عهده داشت. جريان درگيري به نفع زبيري ها خاتمه يافت و مختار با گروهي از يارانش به شهادت رسيدند. (1)
شواهد فراواني در دست است که بيانگر اعتقاد مختار و يارانش به تشيع و علاقه فراوان آنها نسبت‏به اهل بيت(ع)مي باشد؛ به طوري که از نظر تاريخي نمي‏توان در اين باره ترديد کرد. همچنين شواهدي بر حمايت محمد بن حنفيه از او است که بخوبي مي‏تواند مؤيد قيام مختار، هر چند به صورت نسبي، باشد. موضع خود مختار نيز در انتقام گرفتن از اموي ها و اشراف بخوبي مي‏تواند نشان دهد که براي رسيدن به هدف، حاضر شد موقعيت‏خود را به خطر انداخته و به دستگيري و قتل قاتلين امام حسين(ع)بپردازد. اما از آنجا که او ضربات زيادي بر پيکر اموي ها وارد کرد و زبيري ها را نيز مورد حمله قرار داد، آن ها کوشيدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتي چون: ادعاي ‏نبوت‏ براي خودش! ادعاي‏مهدويت‏، براي ابن حنفيه و تأسيس فرقه کيسانيه و شايع تر از همه نسبت دادن لقب‏ «کذاب»‏ به مختار است که در تمام متون بدان اشاره شده است. اغلب اين نسبت ها، همان گونه که يکي از محققين نيز اشاره کرده، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شده است. (2)
به باور، ما به فرض که مختار اشتباهاتي داشته باشد، بايد دانست، مهم ترين عامل براي متهم کردن او ضرباتي است که او بر پيکر امويان و زبيريان وارد کرده است. هنگامي که خبر کشته شدن مختار به مکه رسيد، ابن زبير خبر را چنين به ابن عباس داد: «الم يبلغک قتل الکذاب؟‏ آيا خبر کشته شدن کذاب به تو نرسيده است؟» ابن عباس گفت: کذاب کيست؟ ابن زبير گفت: مختار است. گويا تو کراهت داري که او را کذاب خطاب کني، ابن عباس گفت: «ذلک رجل قتل قتلتنا و طلب بدمائنا و شفي صدورنا و ليس جزاءه منا الشتم و الشماتة‏؛(3) او کسي است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل هاي ما را تسکين داده و پاداش چنين کسي از سوي ما اين نيست که او را دشنام دهيم». بار ديگر وقتي که پيش او ذکري از مختار به ميان آمد، ابن عباس گفت: «صلي عليه کرام الکاتبون‏». (4) گفته شده است که: ابن عباس و ابن حنفيه و حتي ابن عمر هداياي مختار را مي‏پذيرفتند. (5) زماني که سر عبيد الله را به مدينه نزد علي بن الحسين(ع)آوردند، گفته‏اند: «لم يبق من بني‏هاشم احد الا قام بخطبة في الثناء علي المختار و الدعاء له و جميل القول فيه». (6) نيز از امام باقر(ع) روايت شده است: «لا تسبوا المختار، فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا، و زوج ارامنا و قسم فينا المال علي العسرة‏؛ (7) او را دشنام ندهيد. او قاتلين کشته‏هاي ما را کشته، انتقام ما را گرفته، يتيمان ما را شوهر داده و در وقت عسرت به ما کمک مالي کرده است.»

پي نوشت ها:
1. تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى ، ج‏8، ص:3394 ، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش.
2. جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى ، ج‏6، ص:446، تحقيق سهيل زکار و رياض زرکلى، بيروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996.
3. همان، ج‏3، ص 287.
4. همان ، ج‏6، ص 446.
5. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري، ج‏5، ص 74 ، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الکتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990.
6. معجم‏رجال‏الحديث ،خويي، ج 18، ص 95.
7.بحار ج45ص351،ناشر اسلاميه .
موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها