چرا امامت در قرآن به طور صریح نیامده است؟

متن سوال: 
با سلام. چرا مسئله امامت که از اصول دين شيعيان است به طور صريح در قرآن مطرح نشده ؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى(ع) - به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده آن حضرت - اين است که به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگى‏هاى آنان بپردازد، نه به معرفى «شخص». اين شيوه حکمت‏هاى متعددى دارد که بعضى از آنها به اختصار بيان خواهد شد. در اينجا دو زمينه براى گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگى معرفى شخصيت اهل بيت(ع) و حکمت و سر اين روش.
يک. موارد و چگونگى معرفى شخصيت اهل بيت(ع) در قرآن. قرآن مجيد در موارد متعددى پرده از امتيازات و ويژگى هاى رفتارى ائمه هدى(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) برداشته است؛ از جمله: 1.«ويطعمون الطعام على حبه مسکينا و يتيما و اسيرا»؛ (انسان (76)، آيه 9) مفسران بزرگ شيعه و سنى آورده‏اند که اين آيه در شأن اميرالمؤمنين(ع) و خانواده ايشان است و مسأله روزه‏دارى حضرت على(ع) و... و دادن افطار خود به مسکين، يتيم و اسير در سه شب متوالى را به طور متواتر نقل کرده‏اند.
2.«انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» ؛ }احزاب (33)، آيه 33.{ در خصوص اين آيه مقالات و کتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اينکه شامل حضرت على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) است، نزد شيعه و سنى هيچ اختلافى نيست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر(ص) است که با ادله متعددى علماى شيعه شمول آن را نسبت به همسران پيامبر(ص) رد کرده‏اند.
3.«انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزکاه و هم راکعون»؛ }مائده (5)، آيه 55.{ شأن نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سنى، اختصاصا در رابطه با حضرت على(ع) مى‏باشد. البته آيات بسيار ديگرى نيز وجود دارد که در اينجا به همين سه مورد اکتفا مى‏کنيم.
در آيه اول اوج ايثار در شدت نياز و در آيه دوم طهارت مطلق از هر کژى و کاستى و عيب و گناه و در آيه سوم تلفيق دو عبادت بزرگ با يکديگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمايان شده است. البته در آيه سوم نکته ديگرى وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهيم کرد.
دو. حکمت روش قرآن در معرفى اهل بيت(ع): شيوه ذکر شده حکمت هاى متعددى دارد؛ از جمله: 1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه نهايتا به نوعى تبعيت و پيروى کورکورانه مى‏کشاند و البته اين مانع آن نيست که در مورد لزوم، افراد نيز معرفى شوند؛ ولى اساساً معرفى شخصيت، معرفى الگوها است و در نتيجه جامعه را به جاى گرايش هاى تعصب آميز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف انديشى و توجه به ملاک ها، فضايل و امتيازات واقعى سوق مى‏دهد. 2. معرفى شخصيت، زمينه‏ساز پذيرش معقول است، در حالى که معرفى شخص، در مواردى موجب دافعه مى‏شود. اين روش به ويژه در شرايطى که شخص از جهاتى تحت تبليغات سوء قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد، بهترين روش است. اين مسأله دقيقا در مورد اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع) وجود داشته است. براى شناخت درست اين مساله لازم است ابتدا شرايط و ويژگى هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تادر پرتو جامعه شناسى آن زمان و روان شناسى اجتماعى خاص آن جامعه، بتوانيم به درک صحيحى از مساله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته، اکثريت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) پذيرش نداشتند و پيامبر(ص) نيز در مقاطع مختلف با دشوارى هاى زيادى آن حضرت را مطرح مى‏ساختند و در هر مورد با نوعى واکنش منفى و مقاومت روبه رو مى‏شدند، دلايل اين امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسيارى از آنان کسانى بودند که تا چند صباحى قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و روياروى خود شمشير على(ع) را ديده و از همان جا کينه وى رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نيز يکى از علل روى گردانى مردم از آن حضرت را همين نکته (نکير سيفه) بيان فرمودند. ب . تفکرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر انديشه مردم حاکم بود و امورى مانند سن و... را در امور سياسى دخيل مى‏دانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت على(ع)، وى را چندان شايسته براى رهبرى جامعه نمى‏دانستند. ج . اين تفکر خطرناک در سطح جامعه رايج بود و از سوى عده‏اى تبليغ مى‏شد که پيامبر(ص) درصدد آن است که خويشان خود را براى هميشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعى بازى سياسى تفسير مى‏کردند که براى چنگ اندازى به حکومت براى خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدير، پس از معرفى اميرالمؤمنين(ع) يکى از حاضران صدا زد «خدايا! ما را گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده‏ام و ما پذيرفتيم و اکنون مى‏خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولى سازد، اگر او راست مى‏گويد، سنگى از آسمان ببار و مرا بکش!!» اکنون اين سوال پديد مى‏آيد که آيا در چنين وضعيتى تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و يا ائمه(ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بينديشد که اگر چنين شده بود، ريشه اختلافات از بن کنده مى‏شد و امت اسلامى يکپارچه و هم‏آوا مى‏شدند و راه هدايت را پيشه مى‏ساختند؛ زيرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟ خير؛ زيرا اين خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسأله اميرالمؤمنين(ع)، حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى‏آمد، اين مشکل وجود داشت که طيف عظيمى که در جامعه، پايگاه تبليغاتى وسيعى داشتند و در صدر اطرافيان پيامبر(ص) نيز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را يکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بيافرينند. شايد اين مساله ابتدا اغراق آميز جلوه نمايد، در حالى که رخدادهاى مهم تاريخى به خوبى از اين نکته پرده برگرفته‏اند. در اينجا به ذکرنمونه اي که در منابع تاريخى مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاريخى است اکتفا مى‏شود: يکم. همه مورخان برجسته آورده‏اند که چون پيامبر(ص) لحظات آخر عمر خويش را مى‏گذراندند، درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امت به يادگار نهند که هيچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. اين درخواست براى اطرافيان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گيرى هاى پيشين پيامبر(ص) واضح بود. در اين هنگام عمر صدا زد:«ان الرجل ليهجر»؛ «همانا اين مرد بر اثر شدت تب هذيان مى‏گويد»!! شگفتا پيامبرى که خداوند در وصفش فرموده است: و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى...، در خانه‏اش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانش، اين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد و کار به جايى مى‏رسد که آن حضرت از تصميم خود منصرف مى‏شود! زيرا جدا خوف آن وجود دارد که پايدارى بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانى که در خانه پيامبر خدا با وى چنين برخورد مى‏کنند، خود را مستظهر به پشتيبانى وسيع اجتماعى مى‏بينند؛ و گرنه هرگز جرات چنين جسارتى به خود نمى‏دادند. از همين جا روشن مى‏شود که سر شيوه قرآن چيست؟ يعنى، قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کارى کرده که فاقدان چنان خصوصيتى، يکسره از اصل دين جدا نشوند و انگيزه‏هاى سياسى خاصى باعث نشود که به طور کلى مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آياتى که به گونه‏هاى مختلف، مسأله ولايت اميرالمؤمنين(ع) را مطرح ساخته‏اند، سومين آيه‏اى که در آغاز اين نگاشته آورده‏ايم، بسيار روشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص آن حضرت، مسأله ولايت و رهبرى امت را گوشزد ساخته است. در اينجا يک سؤال باقى مى‏ماند و آن اينکه خداوند فرموده است«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظوا؛ بنابراين باتوجه به اين آيه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و يکى از آنها به کارگيرى همين شيوه است که انگيزه کنارزدن قرآن را به جهت يک سرى اهداف خاص از بين مى‏برد.

در ادامه لازم به ذکر است که :
آيات زيادى در قرآن مجيد وجود داردکه به صورت غير مستقيم مربوط به شخصيت و امامت حضرت على(ع) و خاندان کريم آن حضرت(ع) مى‏باشد، و ما به عنوان نمونه تعدادى از اين آيات را براى شما ارسال مى‏کنيم و از آن جا که زمان پاسخ گويى ما در اين واحد کوتاه بوده و بايد به پاسخ سؤلات ديگران نيز بپردازيم، منابعى را به شما معرفى نموده، تا خود شما هم به آن‏ها مراجعه نموده و بهره و نتيجه‏گيرى نهايى را به دست آوريد. همان طور که مى‏دانيد آياتى که در زمينه امامت خاصه وارد شده است، به دو بخش تقسيم مى‏گردد:
1 - آياتى که به طور مستقيم، مسئله امامت را مورد توجه قرار مى‏دهد و به وضوح از آن بحث مى‏کند.
2 - آياتى که به طور غير مستقيم از اين مسئله بحث مى‏کند.
گر چه آيات قرآن در هر دو قسمت فروان است، ولى آياتى که روشن‏تر در هر دو بخش نازل شده را گزينش نموده و نخست به سراغ آيات زير مى‏رويم (البته براى جلوگيرى از طولانى شدن مطلب، ترجمه آيات را به قرآن مراجعه کنيد):
1 - آيه تبليغ: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته، و اللَّه يعصمک من الناس، ان اللَّه لا يهدى القوم الکافرين».(1)
2 - آيه ولايت: «انّما وليکم اللَّه و رسوله و الّذين امنو الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّکاة و هم راکعون».(2)
3 - آيه اولى الامر: «يا ايها الّذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول و اولى الامر منکم».(3)
4 - آيه صادقين: «يا ايها الّذين آمنوا اتقوا اللَّه و کونوا مع الصّادقين».(4)
5 - آيه قربى: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة فى القربى». (5)
بخش دوم: آيات فضائل حضرت على(ع):
در اين بخش به سراغ آياتى از قرآن مجيد مى‏رويم که مستقيماً مسئله خلافت و ولايت را بازگو نميکند، ولى فضيلتى بزرگ از حضرت على(ع) را در بر گرفته و در مجموع نشان مى‏دهد که حساب على(ع) از ديگران کاملاً جدا است:
1 - آيه مباهله: «فمن حاجک فيه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائناو ابنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه على الکاذبين». (6)
2 - آيه خير البريّه: «انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريّه».(7)
3 - آيه ليلة البيت: «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد». (8)
4 - آيه حکمت: «يؤتى الحکمة من يشاء و من يؤت الحکمة فقد اوتى خيراً کثيراً و ما يذکّر الاّ اولوا الباب».(9)
5 - آيات سوره هل أتى(انسان): «هل أتى على الانسان حين من الدّهر لم يکن شيئاً مذکوراً».(10)
مخصوصاً آيات هفتم تا دهم اين سوره، و تا آخر سوره انسان که انشاء اللَّه مراجعه مى‏فرماييد.
6 - آيات آغاز سوره برائت: آيات آغاز سوره برائت که درباره اعلان جنگ به مشرکان پيمان شکن نازل شده، و تقريباً تمام مفسران و مورّخان اتّفاق نظر دارند که در سال نهم هجرى هنگامى که اين آيات نازل شد و پيمان‏هاى اين گروه از مشرکان رانقض کرد، پيامبر(ص)، ابوبکر را براى ابلاغ اين فرمان انتخاب نمود تا به هنگام حجّ در مکه آن را براى عموم مردم بخواند، ولى چيزى نگذشت که آيات را از او گرفت و به على(ع) داد و آن حضرت را مأمور ابلاغ آن کرد تا در مراسم حجّ به تمام اهل مکّه ابلاغ کند و او چنين کرد.
«وقتى ابوبکر سوال مى‏کند آيا چيزى بر ضدّ من نازل شده که من نبايد سوره را ابلاغ کنم؟ پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «اُمرتُ ان لا يبلّغه الاّ انا او رجلٌ منّى؛ من مأمور شده‏ام که اين سوره(برائت) را ابلاغ نکند مگر من يا مردى که از من است».(11)
7 - آيه سقاية الحاجّ: مى‏فرمايد: «أجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام کمن آمن باللَّه و اليوم الاخر و جاهد فى سبيل اللَّه لا يستوون عند اللَّه و اللَّه يهدى القوم الظّالمين».(12)
8 - آيه صالح المؤمنين: «و ان تظاهرا عليه فن اللَّه هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين والملائکه بعد ذلک ظهير».(13) بعضى از همسران پيامبر(ص) را که تخلفى کرده بودند، مخاطب اين آيه ساخت.
9 - آيه وزارت: از زبان حضرت موسى(ع) مى‏خوانيم: «واجعل لى وزيرا من اهلى - هارون اخى - اشدد به ازرى - اشرکه فى امرى». (14)
پيامبر گرامى اسلام(ص) نيز براى پيشبرد اهداف رسالتش همين خواسته را از خداوند تقاضا کرد تا در امر رهبرى مردم، على(ع) را برادرش و پشتيبان و خليفه و وزيرش قرار دهد.
10 و 11 - آيات سوره احزاب: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا».(15)، «و رد اللَّه الذين کفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و کفى اللَّه المؤمنين القتال و کان اللَّه قويا عزيزا».(16)
12 - آيه بينه و شاهد: «افمن کان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة اولئک يؤمنون به».(17)
13 - آيه صدّيقون: «و الّذين آمنوا باللَّه و رسله اولئک هم الصّدّيقون و الشهداء عند ربّهم اجرهم و نورهم».(18)
14 - آيه نور: «يا ايّها الّذين آمنوا اتّقوا اللَّه و آمنوا برسوله يؤتکم کفلينمن رحمته و يجعل لکم نوراً تمشون به و يغفر لکم و اللَّه غفور رحيم».(19)
15 - آيه انذار: «وانذر عشيرتک الاقربين - و اخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنين».(20)
16 - آيه مرج البحرين: «مرج البحرين يلتقيان - بينهما برزخ لا يبغيان - فبأى الاء ربّکما تکذّبان - يخر منهما - اللّؤلؤ و المرجان».(21)
17 - آيه نجوى: «يا ايها الّذين آمنوا اذا ناجيتم الرّسول فقدّموا بين يدى نجواکم صدقة ذلک خير لکم و أطهر فان لم تجدوا فأن اللَّه غفور رحيم».(22) اين آيه شريفه به مسلمانان دستور داد: اگر مى‏خواهيد با پيامبر(ص) نجوى کنيد، قبل از اين کار، صدقه‏اى در راه خدا بدهيد، اين دستور، آزمون جالبى به وجود آورد براى مدّعيان قرب به پيامبر(ص)، همگى جز على(ع) از دادن صدقه و نجوى‏ خوددارى کردند.
18 - آيه سابقون: «والسابقون السابقون اولئک امقرّبون - فى جنّات النّعيم - ثلّة من الاوّلين - قليل من الاخرين».(23) امام صادق(ع) فرمود: منظور على بن ابيطالب(ع) است.
19 - آيه أذن و ادعية: «لنجعلهم لکم تذکرة و تعيها اذن و اعيه».(24)
در روايتى هم پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: تو گوش‏هاى نگه دارنده علم و دانش منى.
20 - آيه مودّت: «انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرّحمن وداً».(25)
21 - آيه منافقان: «لو نشاء لاريناکم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول».(26)
در حديث مشهورى از ابو سعيد خدرى در تفسير جمله «و لتعرفنّهم فى لحن القول»، مى‏گويد: بِبُغضِهِم علىّ ابن ابيطالب(ع)، آن‏ها را مى‏توان از طريق عداوت با حضرت على(ع) شناخت.
22 - آيه ايذاء: «انّ الّذين يؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخرة و أعدّلهم عذاباً مهيناً».(27)
در روايات متعددى از اهل سنّت و از اهل بيت(ع) رسيده است که پيامبر(ص) فرمود: اى على! هر که تو را آزار برساند، مرا آزار رسانده است.
23 - آيه انفاق: «الّذين ينفقون اموالهم باللّيل و النّهار سرّاً و علانية فلهم اجرهم عند ربّهم لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون».(28) روايات بسيارى در شان نزول اين آيه وارد شده که نشان مى‏دهد نخستين بار درباره على(ع) نازل گشت.
24 - آيه محبّت: «يا ايّها الّذين آمنوا من يرتدّ منکم عن دينه فسوف يأتى اللَّه بقوم يحّبهم و يحبّونه أذلّة على المؤمنين أعزّة عل الکافرين يجاهدون فى سبيل اللَّه و لا يخافون لومة لائم ذلک فضل اللَّه يوتيه من يشاء و اللَّه واسعٌ عليم».(29) از مناقب عبداللَّه شافعى وارد شده است که اين آيه شريفه درباره على(ع) نازل شده است.
25 - آيه مسئولون: «وقفوهم انّهم مسئولون».(30) در روايات متعدّدى حتى از ابوسعيد خدرى، نقل شده است که از ولايت على بن ابيطالب(ع) سؤال مى‏کنند.(31)
براى دستيابى به اطلاعات جامع‏تر مى‏توانيد به کتاب‏هايى همانند «على(ع) در قرآن» و نيز «على(ع) کيست؟ مرحوم کمپانى» و به تفاسير روايى قرآن مجيد همانند «نور الثقلين» و «تفسير برهان» و نظاير اين‏ها مراجعه بفرماييد.

پى نوشت‏ها:
1 - مائده (5)، آيه 67.
2 - مائده (5)، آيه 55.
3 - نساء (4)، آيه 59.
4 - توبه (9)، آيه 119.
5 - شورى (42)، آيه 33.
6 - آل عمران (3)، آيه 61.
7 - بينه (98)، آيه 7.
8 - بقره (2)، آيه 207.
9 - بقره (2)، آيه 269.
10 - انسان (76)، آيه.
11 - مسند احمل بن حنبل، ج 1، ص 3، به نقل از آيت اللَّه مکارم شيرازى، پيام قرآن، ج 9، ص 288.
12 - توبه (9) آيه 19.
13 - تحريم (66)، آيه 4.
14 - طه (20)، آيه 29 - 32.
15 - احزاب (33)، آيه 23.
16 - همان، آيه 25.
17 - هود (11)، آيه 17.
18 - حديد (57)، آيه 19.
19 - همان، آيه 27.
20 - شعرا (26)، آيه 214 و 215.
21 - الرحمان (55)، آيه 19 - 22.
22 - مجادله (58) آيه 12.
23 - واقعه (56)، آيه 10 - 14.
24 - حاقه (69)، آيه 12.
25 - مريم (19)، آيه 96.
26 - محمد (47)، آيه 30.
27 - احزاب (33)، آيه 57.
28 - بقره (2)، آيه 274.
29 - مائده (5)، آيه 54.
30 - صافات (37)، آيه 24.
31 - آيت اللَّه مکارم شيرازى، پيام قرآن، ص 177 - 394 (با اقتباس) و تفسير القرآن، آيات مربوطه.

موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها