چرا اسلام و مذهب تشیع برترین دین است؟

متن سوال: 
ما از کجا بايد يقين پيدا کنيم که دين اسلام و مذهب تشيع برترين دين است؟

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
به صورت اجمالي و خلاصه مي توان دلايل حقانيت اسلام و تشيع را چنين بيان دارد که هر چند پاره اي از حقايق در ادياني که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولي شکل کامل حقيقت که همان توحيد حقيقي باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است ،عمده ترين دليل بر اثبات اين مدعا، نداشتن سند معتبر، و وجود تحريف و متناقضات عقلي در متون ديني ساير اديان و در مقابل؛ تحريف نشدن قرآن، داشتن سند و تاريخ معتبر، جامعيت دين اسلام، و هماهنگي تعاليم آن با عقل سليم ، مي باشد.
از طرفي ديگر دين حق در هر برهه اي منحصراً يک دين است و ساير اديان و مذاهب موجود يا اساساً باطل و بي اساسند و يا منقرض و منسوخ و امروز شريعت حقه، شريعت اسلام است، و اسلام ناب و راستين در چهره ي مذهب اهل بيت (تشيع) متجلي شده است و تنها آموزهاي شيعه است که مي تواند نمايانگر اسلام ناب محمدي باشد.

اما براي روشن شدن جواب بايد مطالبي مانند: دلايل نارسايي ديگر اديان موجود در جهان امروز، و ادله حقانيت و برتري دين اسلام و مذهب اهل بيت را مورد بررسي قرار دهيم:
أ.دلايل نارسايي اديان موجود در جهان (غير از اسلام)
قبل از بيان ادله نارسايي ديگر اديان موجود در جهان، دو نکته را تذکر مي دهيم:
نکته اول: منظور ما اين نيست که همه آنچه در اديان امروزي موجود است باطل است و هيچ سخن حقي در آنها يافت نمي شود بلکه مقصود اين است که در اين اديان امروزي مطالبي وجود دارد که قابل پذيرش نيست و اين اديان نمي توانند بيان کننده چهره ي کامل باشند.
نکته دوم: اين که ما در اين بررسي کوتاه به گوشه هايي از نارسايي دو دين مهم جهان امروز يعني دين مسيحيت و يهوديت اشاره مي کنيم و ارزش و اعتبار بقيه اديان که از نظر مقبوليت و اعتبار از اين دو دين پايين تر هستند معلوم مي شود.
اما ادله اي که اثبات مي کند دين مسيحيت امروز نمي تواند چهره ي کامل حقيقت باشد:
1. انجيل متواتر نيست و سند قطعي ندارد.
حضرت عيسي (ع) از بني اسرائيل بود و زبانش عبراني و در بيت المقدس دعوي نبوت کرد و مردم آنجا هم عبري بودند و به او ايمان نياورند مگر اندکي که ما از حال آنها اطلاع نداريم، اما چند تن از مردم بيت المقدس که زبان يوناني مي دانستند در شهرهاي آسياي صغير متفرق گشتند و مردم را دعوت به دين حضرت مسيح کردند و کتاب هايي به زبان يوناني نوشتند و در آن مطالبي گنجانيدند و به مردم يونان و روم گفتند: عيسي چنين گفت و چنان کرد. آنهايي که حضرت عيسي را ديده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را مي دانستند در فلسطين بودند و حضرت عيسي (ع) را به پيغمبري قبول نکردند و آن حکايت هايي که به زبان يوناني نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که اين کتب و حکايات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بيت المقدس را ديدند و نه حضرت مسيح را مشاهده کردند و نه زبان او را مي دانستند و اگر داستان هايي که در انجيل نوشتند، دروغ هم بود نه نويسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهي به تکذيب.
مثلاً در انجيل متي است که چون حضرت مسيح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسيدند آن پادشاه يهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق ديديم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را ديدند در آسمان حرکت کرد تا بالاي آن خانه که حضرت عيسي (ع) در آن خانه بود بايستاد، دانستند در آن خانه است. يک چنين حکايتي که قطعاً مجعول است در انجيل نوشتند و باک از رسوائي نداشتند، براي آنکه به زبان عبري براي اهل بيت المقدس ننوشتند، بلکه براي غريبان نوشتند و در غريبي لاف بسيار توان زد، و ما يقين داريم که هيچ منجم معتقد نيست با ولادت هر کس ستاره اي پيدا مي شود و بالاي سر او حرکت مي کند، نه مجوس به اين معتقدند و نه غير مجوس. و نيز گوييم قدماي مسيحيان در کشته شدن حضرت مسيح اختلاف داشتند و در بعضي اناجيل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آنکه اگر کسي در شهري کشته شود از کثرت توجه مردم به اين امور، مخفي نمي ماند. خصوصاً به دار آويختن اما چون نويسندگان انجيل براي غربا و به زبان غربا نوشتند و اين غربا در بيت المقدس نبودند تا از حقيقت کشته شدن يا نشدن آن حضرت آگاه باشند نويسندگان انجيل با آزادي تمام هر چه مصلحت داشتند نوشتند و باک نداشتند و سيصد سال پس از حضرت مسيح مجلسي تشکيل دادند و علماي نصاري مشورت کردند که چگونه بايد اختلاف در اين امور را برانداخت رأيشان بر اين شد که از ميان انجيل ها چهار انجيل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحيح دانند و مابقي که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجيل ها مردود قرار گرفت و غير رسمي شد.[1]
2. دليل دوم بر نارسايي دين مسيحيت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحريف در کتاب انجيل امروزي است. براي اطلاع بيشتر به کتاب هاي راه سعادت تأليف علامه شعراني[2] و اظهار الحق، تأليف فاضل هندي هبة الله بن خليل الرحمن، و قرآن و کتاب هاي آسماني ديگر، تأليف شهيد هاشمي نژاد مراجعه نماييد.
3. دليل سوم، ناسازگاري بعضي از اعتقادات مسيحيت با مباني منطق و عقل است مثلاً اين که معتقدند: خداي پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود مي گيرد و با تحمل رنج صليب، کفاره گناهان مي گردد. در انجيل يوحنا چنين مي خوانيم:
«زيرا خداوند، جهان را اين قدر محبت نموده که پسر يگانه خود را داد، تا هر که بر او ايمان آورد هلاک نگردد، بلکه حيات جاوداني يابد، زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوري کند، بلکه تا به وسيله او جهان نجات يابد.[3]
در مورد دين يهوديت نيز اين سه اشکال مهم وجود دارد.
چون اولا: تورات داراي سه نسخه است.
1. نسخه عبراني که نزد يهود و علماي پروتستان معتبر است.
2. نسخه سامري که نزد سامريين (طايفه ديگري از بني اسرائيل) معتبر است.
3. نسخه يوناني که علماي مسيحي غير پروتستان آن را معتبر مي شمارند.
نسخه سامريان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسي (ع) و کتاب يوشع و داوران است و کتب ديگر عهد عتيق را معتبر نمي شمارد. و مدت زمان و فاصله بين خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمي توانند صحيح باشند، بلکه يکي بايد معتبر و صحيح باشد و آن هم معلوم نيست کدام است.[4]
ثانياً: در تورات نيز مطالبي وجود دارد که براي عقل انساني قابل پذيرش نيست.
مثلاً در تورات خدا به صورت انساني معرفي شده که راه مي رود، آواز مي خواند دروغگو و فريب کار است. زيرا به آدم گفته است که اگر از درخت نيک و بد بخورد خواهد مرد، ولي آدم و حوا از ميوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نيک و بد هم آشنا شدند.[5]
و يا داستان کشتي گرفتن خدا با حضرت يعقوب که در تورات آمده است.[6]
ب.دلايل حقانيت و برتري اسلام
1. زنده و جاويد بودن معجزه دين اسلام؛ چون معجزه اصلي اين دين «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبياي گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همين جهت هميشه زنده است و متکي بر خودش مي باشد و وابسته به حضور و حيات مختص پيامبر اسلام (ص) نيست و معجزه اي است جاوداني و ابدي.
علاوه بر اين که قرآن با اعلان تحدي و مبارز طلبيدن دم به دم به جهانيان حيات و جاودانگي خود را اعلام مي نمايد: «و اگر درباره آنچه بر بنده ي خود نازل کرديم شک و ترديد داريد يک سوره همانند آن بياوريد».[7]
2. تحريف نشدن قرآن يعني هيچ تغيير و دگرگوني در او ايجاد نشده است.
چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ مي کنم،[8] شخص پيامبر (ص) عنايت خاصي به حفظ دقيق آن داشته اولاً: به عده اي که به کاتبان وحي معروفند دستور مي دادند تا آيات و سوره ها را مکتوب نمايند. ثانياً: اصحاب و ياران خود را تشويق فراوان مي نمودند که قرآن را حفظ نمايند، لذا عده ي زيادي در زمان پيامبر (ص) به حافظين قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغيب به قرائت آن که دقيقاً بايد الفاظ با خصوصيات لفظي و تجويدي قرائت گردد نه صرف مطالعه و دريافت مفاهيم.[9]
و اين عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحريف مصون بماند.
3. سومين راه براي اثبات حقانيت اسلام، توجه به مسأله خاتميت پيامبر اسلام (ص) است چون متون ديني اسلام[10] تأکيد دارند که پيامبر اسلام آخرين پيامبر خداست و بعد از او پيامبري نخواهد آمد.
و در همه جوامع بشري آخرين دستورالعمل يک مدير و کارفرما، ملاک عمل قرار مي گيرد و لازم الاجراء خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جديد، قبلي ها خود به خود ملغي مي شوند.
و در متون ديني اديان ديگر نيامده که پيامبرشان آخرين فرستاده خداست، بلکه به نوعي؛ بشارت به ظهور پيامبر اسلام را به پيروان خود داده اند.[11] يعني به نوعي موقتي بودن خود را بيان نموده اند.
4. مطلب چهارم که بايد در نظر داشت مسأله جامعيت اسلام است، که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحي و رواني فردي و اجتماعي و مادي و معنوي زندگي انسان داراي تعاليم است. براي شناخت بيشتر جامعيت و برتري مفاهيم ديني اسلام بايد مطالعه مقايسه اي بين محتواي متون مقدس دين اسلام و محتواي اديان ديگر صورت گيرد و در آن صورت برتري و جامعيت تعاليم ديني اسلام در ابواب اعتقادي، توحيد و صفات خداوند، و اخلاق فردي و اجتماعي؛ حقوق، اقتصاد، سياست و حکومت و ... آشکار و روشن مي شود.
5. نکته پنجم: در ميان اديان موجود در جهان امروز تنها ديني که داراي تاريخي زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتي جزئيات دوران کودکي پيامبر را نيز ضبط کردند در حالي که بقيه اديان داراي سند تاريخي معتبر نيستند و به همين جهت برخي از متفکران غربي حتي در وجود حضرت عيسي (ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسيح و ديگر انبيا را ذکر نمي کرد شايد دين مسيح و يهود و پيامبرشان داراي چنين رسميت و رواجي در جامعه بشري نبودند.[12]
اما پر واضح است که در بين مذاهب و فرق اسلامي برتري مذهب تشيع نسبت به ساير مذاهب به جهت «حق بودن» آن است، و دين حق در هر دوره اي منحصراً فقط يک دين است، و خداي متعال در هر برهه اي داراي يک شريعت است، و هر دين و مذهبي غير از آن يا از اساس باطل و دروغ است و يا منسوخ و منقرض.
تعدد اديان الهي و مذاهب آسماني که تاکنون بر بشريت نازل گرديده، تعدد طولي است نه عرضي، بدين معني که دين جديد ناسخ و مکمل دين پيشين است و با آمدن دين جديد تاريخ مصرف دين قبلي منتفي و از رسميت مي افتد و جاي خود را به دين جديد مي دهد، و بر همه لازم است که از آيين جديد پيروي نمايند و به آن ايمان بياورند. براي همين در متون مقدس و نصوص ديني، از کساني که به دين جديد ايمان نمي آورند، به عنوان «کافر» ياد مي شود.
اسلام آخرين و کامل ترين دين است که براي بشر فرستاده شده و خداوند ديني جز اسلام را نخواهد پذيرفت. «ان الدين عندالله الاسلام[13] بدون ترديد دين در نزد خدا فقط اسلام است». «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه[14] هر کس آئيني جز اسلام را برگزيند از او پذيرفته نخواهد شد».
متأسفانه مسلمانان نيز همانند اقوام و صاحبان اديان گذشته به مذاهب گوناگوني متفرق شدند و قطعاً همه ي آنان بر حق نخواهند بود، پيامبر گرامي اسلام فرمود: «ان امّتي ستفرق بعدي علي ثلاث و سبعين فرقة، فرقة منها ناجية، و اثنتان و سبعون في النار». پيروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها يک گروه نجات پيدا مي کنند و هفتاد و دو فرقه ديگر اهل آتش خواهند بود.[15] مذهب حقه و فرقه ناجيه در ميان مذاهب اسلامي مذهب اهل بيت (شيعه اثني عشري) است و تشيع، همان اسلام راستين و حقيقي است. پيامبر گرامي اسلام فرمود: «ايها الناس اني ترکت فيکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتي اهل بيتي؛ مردم! من در ميان شما چيزي به وديعت نهادم که اگر بدان اخذ کنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، کتاب خدا و عترت خودم، يعني اهل بيتم»[16]
ابوذر غفاري صحابي ثقه و جليل القدر پيامبر خدا (ص) نقل مي کند: «سمعت النبي (ص) انه قال: الا ان مثل اهل بيتي فيکم مثل سفينة نوح في قومه، من رکبها نجي و من تخلف عنها غرق. بدانيد: من از پيامبر (ص) شنيدم که فرمود: مثل اهل بيت من در ميان شما مثل کشتي نوح براي قوم نوح است، هر که در اين کشتي نشيند نجات يابد و هر که تخلف کند غرق گردد».[17]
اساس و پايه مذهب تشيع، توحيد و عدل و نبوت و امامت و معاد است، و شيعه قائل به امامت دوازده امام معصوم(ع) به عنوان جانشين پيامبر اسلام (ص) مي باشد که اول آنان علي (ع) و آخر آنها مهدي (ع) است.
در روايات وارده از رسول گرامي اسلام به تعداد و حتي نام هاي دوازده امام معصوم (ع) تصريح شده است. روزي عبدالله بن مسعود در ميان جمعي نشسته بود که عربي بياباني پيدا شد و از آنان پرسيد کداميک شما عبدالله بن مسعود هستيد؟ عبدالله جواب داد: من. عرب پرسيد: هل حدثکم نبيکم کم يکون بعده من الخلفاء؟ قال: نعم، اثناعشر، عدد نقباء بني اسرائيل. آيا پيامبر شما، تعداد جانشينان بعد از خودش را براي شما بيان کرد؟ - آري، دوازده نفر، به تعداد نقيبان بني اسرائيل.[18]
دليل ما بر حقانيت تشيع قرآن و سنت است، خداوند در قرآن به ما دستور داده است تا از خدا و رسول و اولي الامر که طبق تصريح رسول اکرم (ص) همان امامان شيعه اند پيروي کنيم. در آيات فراواني از قرآن به مسأله امامت و ولايت اشاره شده است، آياتي چون «وانذر عشيرتک الاقربين»؛ «انما وليکم الله ورسوله والمؤمنون الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الذکوة و هم راکعون»، «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»، «اليوم اکملت لکم دينکم واتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا»ً، «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» و ... .
پيامبر (ص) نيز به تصريح تاريخ و روايات همواره از اميرالمؤمنين علي (ع) به عنوان وصي و جانشين خويش ياد مي فرمود، چنانکه طبرسي در تاريخ خويش نقل مي کند که هنگامي که آيه «وانذر عشيرتک الاقربين» نازل شد پيامبر به خويشان خود فرمود: خداي متعال به من دستور داد تا شما را به سوي او دعوت کنم، پس هر کدام از شما که مرا در اين امر ياري کند برادر و وصي و جانشين من خواهد بود، علي (ع) فرمود: من اي رسول خدا در اين راه تو را ياري خواهم کرد، پيامبر دست در گردن علي (ع) انداخت و فرمود: همانا اين (علي) برادر و وصي و جانشين من در ميان شما است، از او بشنويد و مطيع او باشيد. خويشان پيامبر (ص) در حالي که مي خنديدند برخاستند و به ابوطالب به تمسخر گفتند: او به تو دستور داد تا مطيع پسرت باشي و فرمانبردار او باشي.[19]
پيامبر در آخرين سال عمر خويش، در برگشت از حج که معروف به حجة الوداع گرديد، در منطقه غدير خم رسماً علي بن ابيطالب (ع) را به عنوان امام و زمامدار مسلمين منصوب و معرفي فرمود و به همه حاضران دستور داد تا با علي به عنوان اميرالمؤمنين بيعت نمايند و اين سخن معروف آن حضرت در آن روز است که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه»، هر کس که من زعيم و فرمانرواي اويم علي (ع) نيز مولي و فرمانرواي اوست، و اين حديث از احاديث مشهوره و متواتره اسلام است.
اين مطالب، گوشه اي از انبوه دلايل عقلي و نقلي حقانيت دين مبين اسلام و برتري مذهب تشيع است، در صورت علاقمندي به کسب اطلاعات بيشتر مي توانيد به منابع ذيل مراجعه کنيد:
1. تفسير نمونه، ج1، ص283؛ ج11، ص8؛ ج20، ص380.
2. آشنايي با ديدگاههاي مذاهب اسلامي، پاسخ و پرسشها از ديدگاه تشيع و تسنن(3)، ص113.
3. حق جو، حق شناس؛ ترجمه المراجعات، علامه سيد عبدالحسين شرف الدين.

پي نوشت ها:
[1] علامه ميرزا ابوالحسن شعراني، راه سعادت، ص 187 و 188 و ص 197 تا 221.
[2] همان.
[3] انجيل يوحنا، 3: 16 – 17.
[4] راه سعادت، 206 و 207.
[5] تورات، سفر پيدايش، باب دوم و سوم.
[6] همان، باب 21، آيه 24.
[7] بقره، 23.
[8] حجر، 9.
[9] راه سعادت، ص 22 و 215 و 24 و 25.
[10] احزاب، 40 – صحيح بخاري، ج 4 ، ص 250.
[11] راه سعادت، ص 226 تا 241 – انجيل يوحنا 21: 41.
[12] مجموعه آثار، ج 16، ص 44.
[13] آل عمران، 19.
[14] آل عمران، 85.
[15] خصال، ص 585.
[16] کنزالعمال، ج 1، ص 44 باب الاعتصام بالکتاب والسنة.
[17] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 151.
[18] خصال، ص 467.
[19] تاريخ طبري، ج 2، ص 320؛ طبع مصر، و کامل ابن اثير، ج 2، ص 41، طبع بيروت.
موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها