حكم كسي كه از دين اسلام خارج شود (مرتد) چيست؟

متن سوال: 
حكم كسي كه از دين مبين اسلام خارج شود (مرتد) چيست؟ آیا كسي كه از دين اسلام بيرون رود و به دين ديگري گرايش پيدا كند حکمش قتل است؟ اگر این حکم یعنی کشتن او درست است ممكن است مطابق با كدام آيات قرآن چنین حکمی صادر شده است؟ متشكرم

ارتداد يعني برگشتن از دين اسلام ومرتد دو قسم است:
مرتد فطري: كسى است كه نطفه او در زمان مسلمان بودن پدر و مادر يا يكى از پدر و مادرش بسته شده باشد و بعد از بلوغ اسلام را قبول كرده ، سپس كافر شود.
مرتدّ ملّى: كسي است كه حين انعقاد نطفه او، پدر و مادرش كافر بود ه باشند و خودش هم بعد از بلوغ اظهار كفر كند و بعد اسلام را قبول كند و بعد از قبول اسلام از اسلام برگردد.(1)
حكم اين دو نوع مرتد در احكام فقهي از جهاتي با هم متفاوت است كه در نهايت ذكر مي شود ، اما در خصوص اصل مساله ارتداد، مرتد و تغيير دين بيان مقدماتي ضروري است :
خداوند در سوره بقره آيه 256 مي فرمايد: « در دين هيچ اجباري نيست، و راه از بيراهه به خوبي آشكار شده است.» اما حقيقت آن است كه بسياري از افراد در تفسير اين آيه دچار اشتباه مي شوند .
اين آيه نه تنها بيان مي دارد كه نبايد در دين اجبار باشد ، بلكه بالاتر از آن مي گويد اجبار در دين شدني نيست . اين بيان بسيار دقيق است ؛ زيرا اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يك امر دروني و قلبي ، قابليت اجبار كردن يا اجباري شدن را ندارد ؛ پس به اين معنا نيست كه در دين و دينداري هيچ نوع اجباري وجود ندارد و يا مي شد در دين اجبار باشد اما خدا آن را برداشته ؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است .حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.
اما ارتداد اصلاً ارتباطي با حوزه اعتقاد فردي ندارد ، بلكه حقيقتي اجتماعي است.
از آن جا كه انتخاب دين و اعتقاد يافتن به يك آيين و شريعت نيازمند رسيدن به درجه خاصي از رشد فكري و عقلي است ، اين كار مهم از كودكان نابالغ ساخته نيست ، در نتيجه چون بسياري از امور شرعي و قانوني و اجتماعي بر نوع دين يك فرد مبتني است ، بايد معيار و ميزاني براي تعيين حقوقي دين اين دسته از افراد وجود داشته باشد.
در شريعت اسلام و همه اديان ديگر تبعيت از پدر و مادر معيار اين امر است . مثلا مسلمان زادگان تا زماني كه به سن رشد و بلوغ فكري دست يابند ، حكم مسلمان را دارند ، يعني از نظر فقهي بچه‏هاي پدر و مادر مسلمان به تبعيت از والدين‏شان مسلمان هستند . از نظر حقوقي مسلمان محسوب مي‏شوند. از مزاياي اجتماعي در جامعه به عنوان يك مسلمان برخوردار هستند.
اما اين موضوع، غير از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام نمي‏تواند سنتي و تقليدي باشد؛ بنا بر اين هر كسي وقتي به مرحله رشد عقلي و تكليف رسيد، پذيرش اسلام‏ بايد به سبب دليل باشد، نه از روي تبعيت. از اين رو مراجع معظم تقليد در اول توضيح‏المسائل مي‏نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست.
بنا بر اين فرزندان مسلمانان، دين حقيقي خود را بايد خودشان انتخاب كنند ؛ اصولا دين و ايمان به آن كه يك اعتقاد قلبي و دروني است ،ممكن نيست تحميلي باشد. از اين رو قرآن مي‏فرمايد: «در قبول دين اكراهي نيست». در حقيقت معناي اين آيه بيان يك حقيقت عقلي است. به اصطلاح اين آيه يك گزاره خبري است ،يعني در دين اكراه و اجبار ممكن نيست ؛ نه اين كه اصل اجبار در دين ممكن بود و خداوند دستور داد كه در اسلام اجبار نباشد .
در نتيجه اعتقاد حقيقي و واقعي به اسلام يا هر دين ديگر نمي‏تواند سنتي و تقليدي باشد؛ بنابراين هر كسي وقتي به مرحله رشد عقلي و تكليف رسيد، پذيرش اسلام‏ يا هر دين ديگري توسط او بايد به سبب دليل باشد، نه از روي تبعيت. از اين رو مراجع معظم تقليد در اول توضيح‏المسائل مي‏نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست.
البته اين بدان معنا نيست كه انسان به محض رسيدن انسان به سن تكليف، از اسلام خارج شده، بايد دين جديدي براي خود انتخاب كند. اما در عين اينكه مسلمان محسوب مي شود، وظيفه دارد مباني و دلايل عقلي و محكم حقانيت اسلام را براي خود به باور و اعتقاد تبديل نمايد يا اين كه به حقانيت دين ديگري برسد و بدان معتقد گردد .
بنا بر اين فرزندان مسلمانان، دين واقعي خود را بايد خود انتخاب كنند.
از نظر جهان بيني اسلامي همه انسان‌ها از آزادي، اختيار و قدرت بر تصميم گيري برخوردارند . خودشان سرنوشت خويش را رقم مي‌زنند ؛ اسلام از راه‌هاي گوناگون مي‌كوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند . آدمي با ديد باز و وسعت نظر بيانديشد و داوري كند . دين و آيين حق را برگزيند.بر همين اساس اسلام به شدت مدافع تحقيق و بررسي و استدلال عقلي در مسير يافتن حقيقت است ؛ اين سخن قرآن است كه مي فرمايد :«به بندگاني مژده باد كه همه سخنان را مي‌شنوند و بهترين را برمي گزينند». (2)
بالاتر از اين، اسلام اساس تقليد از دين آبا و اجدادي را محكوم مي كند. مسلم است اين تقليد مذموم در خصوص فردي است كه به سن رشد و قدرت درك عقلي لازم رسيده است: «و چون به ايشان گفته شود كه از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي كنيد، گويند: نه، به همان راهي مي‌رويم كه پدران ما مي‌رفتند. حتي اگر پدران شان بي خرد و گمراه بوده­اند!». (3)
معناي اين كلام آن نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود ، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر دو صورت بايد با انتخاب و تحقيق خود انسان باشد. حال چه نتيجه اين تحقيقات منصفانه و درست اسلام باشد يا هر دين ديگري مهم نيست ؛ مهم آن است كه انسان به دور از پيش داوري و با انصاف و عقلانيت به دين و آييني معتقد گردد كه بتواند در قيامت بر گرويدن به آن در پيشگاه خداوند دليل بياورد .
پس مسلمان زاده نه تنها مي تواند. بلكه بايد دين حقيقي خود را انتخاب نمايد و حقيقت دين پدر و مادري خود يا هر دين ديگري را با تحقيق و بررسي و بررسي منصفانه و عالمانه به دست آورد و به آن پايبند باشد .
اما اين نكات را چگونه مي توان با حكم مرتد و مجازات ارتداد قابل جمع دانست ؟
چنان كه گفتيم انسان مي تواند، بلكه بايد با تحقيق و بررسي به دنبال يافتن دين حق باشد. از نظر فردي و عقل انساني نيز اين امر، صحيح و بي اشكال، بلكه لازم و ضروري است و اسلام هم به اين باور عقلاني صحه گذاشته است.
اما از نظر اجتماعي، اين مسئله نمي تواند مورد قبول باشد . همه جوامع بشري با تغيير بنيادهاي فكري خود، به مقابله برمي خيزند . تغيير دين را كه به نوعي نابسماني فكري در متن جامعه ايجاد مي نمايد، مذموم مي دانند. بر همين اساس، هر آييني براي حفظ وحدت اجتماعي و حمايت از باورهاي پيروان خود و گسترش آن در جامعه، راهكارهايي را انديشيده تا اين امر شكل اجتماعي به خود نگيرد . اگر فردي در تحقيق خود به حقانيت دين ديگري رسيد، مجال ابراز علني آن و تلاش براي تخريب باورهاي ديگران نيابد.
دليل اين امر هم مسئله اي كاملاً منطقي و عقلاني است؛ زيرا در جامعه‏اي كه بر مبناي اعتقادات و باورهاي دين معيني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان‏ها، ارزش‏هاي اخلاقي و اجتماعي و ... شكل گرفته، شخص حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آن ها باشد؛ زيرا آثار نامطلوبي در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد . باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد.
دليل روشن امر آن است كه بيش تر افراد جامعه قدرت تحليل و بررسي دقيق و درست در مورد حقيقت را ندارند. در صورتي كه باورهاي فطري و اجمالي آنان مورد ترديد و تشكيك قرار بگيرد و در مواجهه با سؤالات و شبهاتي در مورد حقانيت دين خود قرار گيرند، قدرت يافتن حقيقت را دست مي دهند؛ نه به عقيده جديد متمايل مي گردند و نه عقيده قبلي خود را همچون سابق مي توانند بپذيرند.
از نظر اسلام تغيير دين به عنوان امري شخصي و دروني، حقيقتي مورد تأييد و قابل قبول و غير قابل انكار است؛ اما از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست. به همين دليل، اسلام با وجود يك سري شرايط، با شخص مرتد، يعني فردي كه دين خود را تغيير داده و در برابر دين قبلي خويش موضع انكاري گرفته، برخورد مي‏كند. در اين حال، اگر فرد باور خود را رواج ندهد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكند، به او كاري ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
ارتداد، از ديدگاه اديان مختلف هم جرم است و مجازات آن نيز مرگ است. حتي در برخي از منابع اديان موجود، حكم آن بسيار شديدتر از اسلام است. در اين جا به اختصار به ذكر دو منبع از كتاب مقدس عهد قديم و جديد بسنده مي كنيم:
«اگر برادرت يا پسر مادرت يا پسر و يا دختر تو يا زن هم آغوش تو و يا رفيق تو كه مثل جان تو است، تو را اغوا نموده، بگويد كه برويم تا خدايان غيري كه تو و آباي تو ندانستيد، عبادت نماييم... او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر او رحمت ننمايد و او را متحمل مشو و وي را پنهان مدار. البته او را به قتل رسان. اولاً دست تو به قتلش دراز شود و بعد دست تمامي قوم و او را با سنگ سنگسار نما تا بميرد؛ به سبب اين كه جوياي اين بود كه تو را از خداوند خداي تو كه تو را از زمين مصر از خانه بندگي بيرون آورد، براند تا تمامي اسرائيليان بشنوند و بترسند و بار ديگر چنين امر شنيع را در ميان ما مرتكب نشوند...». (4)
«اگر كسي دانسته گناه بكند و گناهش هم اين باشد كه مسيح را كه نجات دهنده او است، رد كند، آن هم بعد از اين كه با خبر شده كه مسيح آمده است تا گناهان او را ببخشد، اين گناه با خون مسيح پاك نمي شود و ديگر راه فراري از شر چنين گناهي نيست. بلي، راه ديگري جز اين كه انتظار مجازات وحشتناكي باشد كه از خشم و غضب شديد خدا به او مي رسد، همان خشم و غضبي است كه تمام دشمنان خدا را مي سوزاند و هلاك مي كند. كسي كه قوانين موسي را مي شكست، اگر دو يا سه نفر به گناه او شهادت مي دادند، آن شخص... جا به جا كشته مي شد. حالا فكر مي كنيد چه مجازات وحشتناك تري در انتظار كساني است كه فرزند خدا را زير پا لگدمال كرده اند و خون او را كه براي رفع گناهان شان ريخته شد، دست كم گرفته و ناپاك به حساب آورده اند، و روح پاك خدا كه درهاي رحمت خدا را به روي عزيزان خدا باز مي كند، بد گفته و بي حرمتي كرده اند؟!». (5)
از اين دو قسمت از عهد قديم و عهد جديد، به دست مي آيد كه حكم ارتداد در دين يهود و مسيح مانند اسلام، مرگ است.
در نتيجه، اگر فردي با مطالعه و تحقيق تشخيص داد كه دين قبلي اش بر حق نيست، مي‏تواند، بلكه بايد دين ديگر را انتخاب كند. اين امر، هيچ اشكالي ندارد، به شرطي كه اين تغيير دين و كشف حقيقت، منصفانه و از روي عدم تعصب و پيش داوري و از مجراي صحيح و درست صورت پذيرفته باشد. به يقين، چنين فردي در برابر خداوند هم حجت شرعي براي اين كار دارد.
اما در عين حال، چنين فردي حق ندارد در برابر دين و اعتقادات عمومي جامعه موضع‏گيري نموده و در صدد تخريب آن ها باشد؛ زيرا آثار نامطلوبي در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد . موجب تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد. اين عمل، به يقين و به حكم عقل و همه اديان، مذموم و غير قابل قبول خواهد بود.
البته اين حكم در مورد مردان مسلمان زاده قدري جدي تر است ، اما در هر حال همين قاعده در مورد زنان مسلمان زاده و همه افرادي كه با انتخاب و اختيار اسلام آوردند ، با قدري تفاوت وجود دارد ، يعني در همه اين افراد معيار و قاعده آن است كه در جامعه اسلامي حق به خطر اندختن امنيت رواني و فكري و عقيدتي جامعه را ندارند و عقيده خودشان پيش خودشان محترم و ارزشمند است .
حكم مرتد حقيقي تنها در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (6) اما نه هر انكار و تشكيكي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين و اعلان آن ،خونش مباح شده ،اعدام مي شود ؛ بلكه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند ابتداءا اعدام نيست .
در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها ، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است (7) اما در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود ، يعني اگر مرتد فطرى زن باشد، حبس مى شود. در زندان به او سخت گيرى مى كنند تا توبه كند. اگر توبه كرد ،آزاد مى شود. اگر توبه نكرد، در زندان باقى مى ماند تا بميرد.
در مرتد ملي، احتياط آن است كه تا سه روز از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد، آزاد مى شود. اگر توبه نكرد، از طرف حاكم شرع به اعدام محكوم مى گردد.
حكم مرتد ملي اگر زن باشد، حكم مرتد فطري زن مي باشد، يعني حبس مى شود . در زندان به او سخت گيرى مى كنند تا توبه كند. اگر توبه كرد، آزاد مى شود، و اگر توبه نكرد، در زندان باقى مى ماند تا بميرد.(8)
لازم به ذكر است كه اين حكم به صراحت در قرآن نيامده است ولي روايات متعدد بيان گر اين حكم فقهي هستند .

پي نوشت ها :
1. امام خميني، تحرير الوسيله، ج2،كتاب المواريث، في موانع الارث، مسئله10،ص 366 و احكام مرتد، مسئله1 ،ص494.
2. زمر (39) آيه 18.
3. مائده(5) آيه 104.
4. سفر تورية مثني، فصل 13، (مشتمل بر 18 آيه)، كتاب المقدس، ترجمه وليم گلن، دار السلطنه لندن، 1856ميلادي.
5. نامه اي به مسيحيان يهودي نژاد عبرانيان، بند 10، جمله 26-32. (انجيل عيسي مسيح، ترجمه تفسيري عهد جديد، سازمان ترجمه تفسيري كتاب مقدس، تهران، 1357،ص 305-306).
6. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 118.
7. عبد الكريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق، ص 840.
8. محمدي، ابوالحسن، حقوق كيفري اسلام، ترجمه حدود وتعزيرات وقصاص وديات از كتاب شرايع ومسالك، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1374، ص 157.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی

پربازدیدترین ها